سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنچه از دنیا نزد تو آید بستان و از آنچه به تو پشت کند روى بگردان ، و اگر چنین نتوانى بارى جستن را از حد در نگذرانى . [نهج البلاغه]
دست نوشته های عمومی من
 
ابراز همدردی با دوستان

سلام.
می دونید من همیشه توی یه موضوع خیلی خوب نمی تونستم حسم رو بیان کنم و اون در مورد بیان اظهار تاسفم درباره ی از دنیا رفتن یکی از دوستان یا آشنایان آنها بوده و هست.
اصلا توی این لحظه ها زبانم تقریبا لال می شه و اون حس درونیم رو خوب نمی تونم بروز بدم و از این بابت واقعا شرمنده ام .
حالا تازه موضوع زمانی برام بیانش سخت تر می شه که اون شخص از دنیا رفته یه کار خاصی هم انجام داده باشه که به نوعی اون رو ما فداکاری می نامیم.
توی این چند روز در برابر 2 نفر برای این کار قرار گرفتم ، اولیش رو به نحوی در همون لحظه یه صحبت کوتاهی کردم که بازهم به نظر خودم نتونست اون دوست رو یه جورایی آروم کنه و شاید بهتر از این باید در مقابلش صحبت می کردم .به هر حال امیدوارم  که خدا پدر این دوست عزیز رو در جوار بهترین بندگان خودش در روز حساب قرار بده ( ان شاءالله).
دومین مورد هم که امروز سالگرد شهادت اون(پدر یکی از دوستان ) هست و من دیروز این موضوع رو فهمیدم و از همون لحظه ی متوجه شدن این خبر ذهنم  روی این موضوع هست که چه جوری می تونم به این دوستم آرامش خاطر بدهم.
تنها چیزی که یه جورایی دیدم می تونه حسم رو بیان کنه یه پیام بود که با اجازه کمی تغییرش دادم تا  نظر شخصی خودم رو بیان کنه و اون رو می گذارم اینجا به دو دلیل.
اول اینکه یادمون باشه همیشه توی شادی همه دور و ور آدم هستن و خوب به آدم انرژی می دهند(با حالی که خیلی هم نیاز نداری!چون خودت شادی !) اما در زمان از  دست دادن یه یار خیلی کم هستن افرادی که بهت آرامش بدهند ( در حالی که خیلی نیاز داری !) پس اون لحظه می شه گفت خدا را یاد کن که به قول یه اس ام اس..... ..... /
آن خدایی که بزرگش خواندی /بخدا مثل تو تنهاست بخند.
دومیش رو بنا به دلایلی(خصوصی) ..... می گذارم که یه چیزی از ذهنم هیچوقت نره .
و اما اون پیام:

مالکیت آسمان را به نام کسانی نوشته اند که به زمین دل نبسته اند.  
فعلا تا پست بعد یا حق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/3/4:: 2:12 صبح     |     () نظر
 
زیبائها و زشتیهای فوتبال

سلامی به زیباییی ماه شب 14 بر تمامی دوستان. 
برای این پس چون خیلی فکرم این روزها باز هستش و از هر دری مطلبی رو می تونم بنویسم  ؛ گفتم از فوتبال یه چیزی اینجا داشته باشیم .
(آخه هیجان هم خوبه دیگه   .این هفته ای که گذشت تقریبا می شه گفت مهمترین رویدادهای فوتبال باشگاهی دنیا رو توی خودش داشت ، از قبیل هفته ی پایانی لیگهای معتبر جهان و البته ایران   .
من هم که خوب معلومه توی فوتبال دوست داره قرمزها هستم (گر چه خداییش بعضی وقتها آبی ها و این روزها زرد ها هم عالی بازی می کنن ولی خوب من قرمزی هستم و طرفدار ).درسته مثل اون وقتها دیگه دل و دماغ و هیجان قرمزته ای واسم نمونده ( بابا از بس فوتبال این مملکت رو ... کردن  ) ! و خیلی کم بازیها رو پیگیری می کنم اما خوب به هر حال یه چیزهایی  توی وجود آدم می مونه دیگه و هر جوری هم که بشه یکی مثل من نمی تونه ازشون دل بکنه . مثل خیلی ها هم نیستم که تابلو هست که کدوم وری هستن اما تا ازشون می پرسن می گن ما طرفدار تیم ملی هستیم . .
یه اشکالی که ما ایرانی جماعت داریم به نظرم همینه که بعضی وقتها خیلی بد نون به نرخ روز می خوریم و توی کوچکترین و پیش پا افتاده ترین مسائل هم نظر واقعی خودمون رو نمی گیم !!! بگذریم ...
و اما تا بازی شروع شد پیش خودم گفتم حتما پرسپولیس می بره ،بازی که به آخراش می رسید هنوز امید داشتم و مطمئن بودم که پرسپولیس می بره و خوب برد دیگه    (که خداییش اگه اون 6 امتیازی که بعضی ها مفت از دستش نمی دادن از پرسپولیس گرفته نمی شد خوب کار به این دقیقه ی آخر هم نمی کشید !)
ولی بیشتر از کل بازی اون آخرش که تموم بچه محل های تهرون و شمرون و...+  تموم مسافرهای توی جاده مونده + تمامی مسئولین مملکتی (کشوری و لشکری ) + تمام لوتی های تماشگر نما +تمام کسبه + تمام احزاب + گروههای انتفاعی و غیره+ تمام موسسات خیریه + سفیران کشورهای بیگانه + برادران جنگ زده ی کشورهای همسایه + انجمنهای علمی و فرهنگی سراسر کشور + ... (حالا نمی دونم این حافظ و سعدی هم اونجا بودن یا نه     ! ) در آخر بازی (وسط زمین )و اهدا جام شرکت داشتن دیدنی بود . 
توی لیگهای کشورهای بیگانه هم که از پروفایل پارسی یارم مشخصه که بارسلونا و منچستر و آث میلان رو دوست دارم و خیلی باهاشون صفا می کنم (این کودک درون ما به بعضی چیزها بد جوری چسبیده !   )
گرچه این فصل خوب بارسلونا و آث میلان خوب بازی نکردن اما در عوضش منچستر روی دور بود و تونست باز هم جام قهرمانی انگلیس و اروپا رو ببره .دیشب وقتی کار به ضربات پنالتی کشیده بود و رونالدو ضربه اش رو خراب کرد گفتم تموم و می خواستم در هنگام ضربه ی آخر تیم چلسی  دیگه تی وی رو نگاه نکنم اما یه لحظه به خودم اومدم و گفتم هنوز امید هست  و برگشتم و ضربه ی جان تری رو که به بیرون زد دیدم و ... هیچی دیگه بعدش هم که منچستر هم قهرمان شد  .
اما بگم ها آخر کار دلم واقعا برای چلسی سوخت ،بیچاره ها خوب می تونم بگم  عالی هم بازی کردن ولی فوتباله دیگه هر لحظه اش غیر قابل پیش بینی .
حالا اختتامیه ی دیشب هم جالب بود ،به قول عادل جان یک نفر اضافی اون وسط پیدا نمی شد و من یکی که نیروی ارتش و دفاعی ندیدم(اگه هم بود آنچنان پوشیده + پنهون بودن که تو چشم نزنن !!! نه عین توی ایران یک شخص رده بالای نظامی مسئول حفظ جان افشی قطبی شده باشه   و ...) .
چقدر زیبا بود که تماشاچی های طرفدار چلسی و بازیکنان در کمال متانت برای تیمشون و کل مجموعه کف می زدن و مثل .... که تا باختن کولی بازی در نمی اوردن و هر چی که توی دهنشون در می اومد  نثار هم نمی کردن .
ای کاش بازیکنان و تماشاچی های ما هم به جای تقلید از چیزهای (ایکس + وای ) یه خورده فرهنگ خودشون رو بالا می بردن و البته مسئولان ما هم یه خورده مدیریت بهتری رو اعمال می کردن تا بعد از گذشت چندین دوره از لیگ برتر شاهد مراسمات بهتری باشیم و نه هر سال بدتر از پارسال !!!!
تا بعد روزگارتان زیبا و باطراوت . یا حق.  .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/3/2:: 10:19 صبح     |     () نظر
 
نیایش های زیبا 1

سلام.برای این پست یه نیایش می خواستم بگذارم که از میان چند تایی که عالی و فوق العاده بودن نیایش دکتر علی شریعتی رو انتخاب کردم و اون چند تای دیگه رو هم  بعدها اینجا می گذارم.پس با هم می خونیم:

- خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.
- خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.
- خدایا:رشدعقلی وعلمی
،مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.
- خدایا:مرا همواره آگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.
- خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن
برای حمله به دوست نسازد.
- خدایا:شهرت منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند.
- خدایا:درروح من اختلاف در "انسانیت" را به اختلاف در"فکر"واختلاف در "رابطه" با هم میامیز.ان چنان که نتوانم این سه قوم جدا از هم را باز شناسم.
- خدایا:مرا به خا طر حسد کینه و غرض عمله اماتور مگردان.
- خدایا:خودخواهی را چندان درمن بکش یا درمن برکش تاخودخواهی دیگران را احساس نکنم واز ان در رنج نباشم.
- خدایا:مرا در ایمان « اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق« باشم.
- خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
- خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان
. اضطرابهای بزرگ غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم را به روحم عطا کن.لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.
- خدایا:به من توفیق عشق بی هوس ، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه بداند عنایت فرما !!!
 - خدایا:به هر کس دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هرکس که دوستتر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر !


- ای خداوند: به‌ علمای‌ ما مسوولیت و به‌ عوام‌ ما علم‌ و به‌ مومنان‌ ما روشنایی‌ و به‌ روشنفکران‌ ما ایمان و به‌ متعصبین‌ ما فهم و به‌ فهمیدگان‌ ما تعصب‌ و به‌ زنان‌ ما شعور و به‌ مردان‌ ما شرف‌ و به‌ پیروان‌ ما آگاهی‌ و به‌ جوانان‌ ما اصالت‌ و به‌ اساتید ما عقیده‌ و به‌ دانشجویان‌ ما نیز عقیده و به‌ خفتگان‌ ما بیداری‌ و به‌ دینداران‌ ما دین‌ و به‌ نویسندگان‌ ما تعهد و به‌ هنرمندان‌ ما درد و به‌ شاعران‌ ما شعور و به‌ محققان‌ ما هدف‌ و به‌ نومیدان‌ ما امید و به‌ ضعیفان‌ ما نیرو و به‌ محافظه‌کاران‌ ما گستاخی‌ و به‌ نشستگان‌ ما قیام‌ و به‌ راکدان‌ ما تکان‌ و به‌ مردگان‌ ما حیات‌ و به‌ کوران‌ ما نگاه‌ و به‌ خاموشان‌ ما فریاد و به‌ مسلمانان‌ ما قرآن‌ و به‌ شیعیان‌ ما علی‌ [ع] و به‌ فرقه‌های‌ ما وحدت‌ و به‌ حسودان‌ ما شفا و به‌ خودبینان‌ ما انصاف‌ و به‌ فحاشان‌ ما ادب‌ و به‌ مجاهدان‌ ما صبر و به‌ مردم‌ ما خودآگاهی‌ و به‌ همه‌ ملت‌ ما همت‌ تصمیم‌ و استعداد فداکاری‌ و شایستگی‌ نجات‌ و عزت‌ ببخش!

- خدایا: به من توفیق تلاش در شکست ، صبر در نومیدی ، رفتن بی همراه ، جهاد بی سلاح ، کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت ، دین بی دنیا ، مذهب بی عوام ، عظمت بی نام ، خدمت بی نام ، ایمان بی ریا ، خوبی بی نمود ، گستاخی بی خامی ، مناعت بی غرور عنایت فرما .
- خدایا: به من زیستن عطا کن که در لحظه مرگ ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم .

آمین یا رب العالمین.
امیدوارم که به شما هم(گر چه قبلا هم خونده باشید )مثل من صفا بده.به امید روزی که دلهای همه پر از نور وصفاباشه.
یاحق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/2/27:: 4:51 عصر     |     () نظر
 
وصف الحال به زبان ترانه

سلام.این چند روز همش دنبال یه شعری می گشتم که به احوالاتم در این زمان بخوره و بالاخره نزدیکترین شعری رو که دیدم 80-70 درصد به ما می خوره ترانه ی سنگ صبور هست که آقای محسن چاوشی اونو خونده که البته در فیلم علی سنتوری هم اجرا شده بود و در ضمن بنا به مصلحت انگلیسیش رو می گذارم اینجا(از لحاظ روانشناسی )گرچه کمی دلگیره اما خوب زندگی که همش شادی نیست ،دل اگه نگیره که دل نیست. در ضمن مضمون من در اینجا هیچکس نیست ، این رو فقط واسه ی دل خودم گذاشتم و از تمام کسانی که اینبار اومدن اینجا که یه چیز خوشکل بخونن و ببینن و این شعر رو می بینن معذرت می خواهم ،امیدوارم در پست های بعدی با سرحال شدن اوضاع اینجا هم همچین انرژیک تر بشه. تا بعد یا حق.

My only friend the "lovers stone of patience".
Help me embrace my loneliness!
No one sees my sea of agony nor.
How my world is crashing around me!
Majnoun am I,bereft of all leilis!
Forced into suffering much from so many!
Youth is lost to this ranging heart!
Age falls on me in her destructive might.
Lonely,without the "lovers stone of patience"
Heartiese home ,cold and blessed by gloom!
No star rises to adom my night
No hope,No solution in sight.
No friendly face to greet me
No gracious companion to till
My lonely doom!
You be the rock of pain
Bear it and become a man!
My santour sings out
Those who hear fall into oblivion!
Yet filled with grievance am I!
Naught but a silhouette.
A silhouette without love,without hope.
In constant need of sunlight.
 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/2/25:: 2:26 عصر     |     () نظر
 
عکسی از یک نماد

سلام.برای این پست می خواهم یه عکس رو بگذارم که واسم تکرار خیلی چیزهاست و البته ازش به عنوان یه نماد استفاده می کنم که همون خیلی چیزها رو هیچوقت یادم نره.تا پست بعد یا حق.

 

نماد x

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/2/23:: 8:27 صبح     |     () نظر
 
کنترل عصبانیت

سلام.اونقدر حس غریبی دارم که دلم کشید همینجوری یه چیزی بنویسم.
 الان توی اون روزهایی سیر می کنم که احساسات آدم ثانیه ای چنج می شه! و بیشتر دلتنگم تا دلشاد. اما به هر حال :
داشتم همینجوری توی سیستم چرخ می زدم که یه نوشه توجهم رو به خودش جلب کرد ( اونقدر اینجا چی می نویسن که آدم نمی دونه کی نوشته !)
از آبجی و داداشی پرسیدم دیدم بله دست گل احسان داداشمه . خوشم اومد و با کسب اجازه از اون می ذارمش اینجا:
صندلی یک مونده به آخر اتوبوس خالی بود. تو حسِ خوبی بودم.آهنگهای جدیدی روی موبایلم ریخته بودم و می خواستم توی راه بهشون گوش بدم. یک شب رویایی رو در پیش داشتم. از اون شبایی که فاز میده و آدم رو واسه چند روز کوک میکنه. هدست موبایلم رو از جیبم در آوردم و سیستم رو راه انداختم. راننده داشت تخته گاز می روند.چشمم به گوشه ی نیمه باز پنجره افتاد و اونو تا آخر باز کردم. شب خنکی بود و باد با شدت به صورتم میزد. دیگه قیدِ موهای کتیرا زدمو ، زده بودم. گفتم این حال و هوا می ارزه به بهم ریخته شدن موهام. داشتیم از کنار کوهپایه و دروازه قرآن رد می شدیم (من این تیکه از راه رو خیلی دوست داشتم.) و  آهنگ اوج گرفته بود و حس می کردم بال در آوردم. توی دلم گفتم خدایا این خوشیا رو از ما نگیر و لبخند رضایت بخشی از حِسَّم به خدا زدم. همه چیز خوب بود ، تا اینکه یه دست از پشت سرم دراز شد و پنجره رو بست.
اما من نمی خواستم پنجره بسته باشه. دوست داشتم باد بزنه تو صورتم و موهامو بهم بریزه. میخواستم نفس بکشم. ولی...
ولی اون حتی از من اجازه هم نگرفت.اون پنجره ی منو(!) بست.
واسه یه لحظه میخواستم پاشم و برگردمو بزنم تو گوشش ، که آخه آدم درست و حسابی اگه ناراحتی یه جای دیگه بشین.
آهنگ ریتم آرومی گرفته بود و اتوبوس توی یکی از ایستگاههای وسط راه ایستاده بود.
نمی خواستم حسِ خوبم رو از دست بدم و شبم رو خراب کنم. تنها کاری که کردم زدن یه لبخند کوچیک بود. توی دلم گفتم شاید اون امشب تو حسِ پنجره ی بسته بوده. از اینکه تونسته بودم خشمم رو کنترل کنم خوشحال بودم. آهنگ رو عوض کردم و تِرَکِ مورد علاقم رو گذاشتم. از پشت پنجره ی بسته داشتم بیرون رو نگه می کردم. بازم یه لبخند به خدا زدم و گفتم خدایا این خوشیا رو از ما نگیر. توی ایستگاه بعدی بودیم و هنوز کلی راه تا مقصدم مونده بود.
مسافر صندلی ردیف جلو ، کنار پنجره ی باز پیاده شد و ... .
من هم به نقل قول از یک
sms
 اضافه می کنم که:
در اوج عصبانیت مثل زودپز باش که در اوج جوش اومدن در نهایت خونسردی فقط سوت می زنه.
خوب گر چه نوشته ی خودم نبود اما به نوعی حرف دلم بود به خودم و همه . شاد باشید و خرسند . یا حق .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/2/19:: 3:28 عصر     |     () نظر
 
درک اطرافیان و تصمیم برای خود

بسم الرب العرش العظیم.
سلام بر تمامی کائنات علی الخصوص گل سر سبدشون انسان ( البته خوبها رو می گما !)
و سلام بر شمای دوست.
من بر خلاف آنچه که پیش بینی شده بود برگشتم! چرا؟ واستون می گم
<
 وقتی کاری رو که فقط واسه ی یک تایم محدود قراره انجام بدید و هدفتون از پا گذاشتن در انجام اون یادگیری و البته کمی کسب پول بوده و ناگهان متوجه می شید که تمام چیزی رو که قرار بود یاد بگیرید طی چند روز فرا گرفتید و در ضمن اون دستمزدتون هم نصف می شه و مهمتر از همه هر روز با شروع اون ( که خلاف فکر شما بوده ) موجی از ناخشنودی از کار به سراغتون می یاد چه می کنید؟
خوب این ماجرای این چند روز غیبت ما بود که اتفاق افتاد و من تصمیمی رو گرفتم که به نظرم به مزاج خیلی ها ناخوشایند اومد و می آد.عده ای گفتند با وجودی که کارش مورد انتظارت نبوده و (فقط 5 درصد از رشته ی دانشگاهیت رو پوشش می داده !)باید به خاطر پولش وایمیسادی ! عده ای گفتند حالا بیکار شدی خوبه! عده ای گفتند آدم توی هر کاری میره باید تا آخرش رو ادامه بده !(ولو با ناراحتی!) عده ای گفتند باز برگرد پاساژ!(کار قبلی !) عده ای گفتند قبل از خدمت بهتر از بیکاریه که ! حتما عده ای هم می گویند بابا آدم اگه کار کن باشه همه کاری انجام می ده!
خلاصه ما چه کردیم
<<<  با وجودی که کار از همون 1-2 روز اول ضد حال بود وایسادیم و کار شروع شده رو به یک سر انجامی رسوندیم و خداحافظی کردیم ، شاید باورتون نشه اما من کارهای به مراتب سخت تر و طاقت فرسا تر از این را هم چند سال پیش از اینها به اینور انجام داده بودم که فکر نمی کنم به ذهن هیچ کدوم از شما دوستان برسه که مگه می شه که من هم از اون کارها کرده باشم!( پس بحث اهل کار نبودن رو به هیچ وجه نمی تونم قبول کنم !)  
و اما بقیه ی انتقادها:این همه که واسمون راه پیشنهاد دادن یکی برنگشت بگه بابا سلامت فکری و روحی و البته جسمی آدم از هر چیز دیگری مهمتره ! من موندم این جماعت با وجودی که واسشون از حست و فکرت راجع به مسئله ،خوب صحبت می کنی  باز چرا یه طرفه به قاضی می رن؟ همه از دید خودشون نظر می دن ! به نظرم بد نیست که توی چنین شرایطی که کسی حالا توی یک مساله ای تصمیمی رو گرفته به جای اظهار نظرهای گوناگون که به نوعی خواسته ی خودمان است و دوست داریم طرف به دل ما اون اونجوری رفتار کنه ، کمی هم از دید فرد مذکور به مساله نگاه کنیم شاید بتوانیم او را درک کنیم .
به نظرم شاید خیلی وقت ها منتظر تایید کارهامون توسط آدم های دیگه هستیم و چون تایید نمی شیم ، دلسرد و ناامید می شیم . که در این مورد می خواست واسه ی من هم اتفاق بیافته ( که نیافتاد!) که فکر کردم اگه کار رو تا آخرش وایسم شاید توی این مقطع این جماعت رو راضی کنم اما مگه می شه تا ابد همه رو راضی نگه داشت؟آره می شه <<به شرطی که قید خودت رو بزنی و مطابق خواسته ی دیگران عمل کنی ، که این کم کم به قیمت از دست رفتن تمام آرزوهات و هدف هات تمام می شه. در هر صورت به نظر خودم که کارم درست بوده والان که توی خونه نشستم هزار بار خدا رو شکر می گم که دیگه مجبور نیستم اون حس بیزاری از اون کار رو تحمل کنم .خدایا  متشکرممممممممممممممممممممممممممممممممممم.

تا بعد که همین چند روز آینده خواهد بود .روزگار به کامتان. یا حق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/2/18:: 10:28 صبح     |     () نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها