سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه برای جز نزدیکانش گشاده رویی کند، حکیم نیست . [امام علی علیه السلام]
دست نوشته های عمومی من
 
شروع کار خوب

 

 

 

سلام.
برای شروع داستان “کار خوب ”  از ایده ی آن برای شما خواهم گفت  و به مرور زمان داستان و وقابع روزمره کار خوب را با شما در میان خواهم گذاشت .
امیدوارم شما نیز در این محفل دوستانه با من همراه شوید و هر کجا کمی و کاستی مشاهده نمودید با من و ما در میان گذارید تا اینجا را با هم به مکانی خوب تبدیل کنیم.
چند صباح قبل.

کار خوب،مردم خوب،دنیای خوب

از حدود سال 1379 که اولین راه کار جمعی بر من گشوده شد در پشت افکار گوناگون روزمره ام که هر یک بنا به موضوعی مرا درگیر می ساخت به ایده ای  می اندیشیدم که بتوانم با عملی کردن آن به دور از چشمداشت های مادی نفعی را به جامعه برسانم.
این فکر در کنار هزار و یک مشغله ی فکری هر ساعت مرا بیشتر مشغول خود می ساخت و اما هر چه می اندیشیدم کمتر نتیجه می گرفتم.
کتابها،فیلمها، افراد ،نشانه ها ، وقایع مختلف اجتماعی هر کدام به نوعی مرا تحت تاثیر خود قرار می دادند اما نتیجه ی فکر چیزی نبود جز سر در گمی بیشتر!
این سردرگمی ساعت به ساعت می گذشت تا حدود 1 ماه پیش که دوستی برای مشورت پیش من آمد و آن مشورت چه بود که در آینده حتما از آن خواهم گفت، بعد از آن ملاقات یک نشانه مدام از دفتر کار تا منزل همراه من بود تا بیابم آنچه نیاز آن نشانه باشد!
فکر های گوناگون  هر کدام برای آن نشانه بالی می شدند اما هیچ یک را یارای پرواز نبود تا اینکه شبی که از دل مشغولیهای زندگی به تنهایی پناه برده بودم ناگهان نشانه را در کنار افکار سالیان درازم دیدم و این شد جرقه ی ایده ی کار خوب!
از آن شب تا کنون که حدود؟ شبانه روز می گذرد سعی کردم با استفاده از تجربیات گذشته و مطالعات ضمنی  وب سایت را آماده کنم که هر چه سریعتر برای استفاده در دسترس عموم قرار گیرد و حال خرسندم که با نگاشت اولین برگ  از وبلاگ مجموعه این حرکت آغاز شد.
افتتاح وب سایت با ماه رمضان و شب های قدر همزمان شده و من این را نیک می دانم  از آن جهت که در این ایام کوشش برای انجام کار خوب باید دوچندان باشد و امیدوارم در این راه ثابت قدم بمانم و بمانیم.

برای کسب اطلاعات بیشتر و مشارکت در کارهای خوب می تونید به  سایت www.goodwork.ir   کار خوب... مراجعه کنید و با مشارکت و همکاریتون قدمی برای جامعه بردارید.

ممنون . 
mr.good

 


نوشته شده توسط mr good 94/4/18:: 11:14 صبح     |     () نظر
 
خداحافظ ای سرزمین من

سلام.

خداحافظ ای سرزمین دیگر من  .

چند صباحی در این وادی با هم بودیم، حتماً دانستی که آن اوخر کمتر می دیدم ، جالب است که بخواهی از چیزی بنویسی و نشود ، هنوز تا آزادی بسیار فاصله دارم .

هر چه کردم که بیایم نشد، می روم،تو را  با تمام شادی و غم هایت رها می کنم و به سرزمینی دیگر خواهم رفت ، نمی دانم باز خواهم گشت یا نه ، اما می دانم که عشقی که در روح توست مرا همواره زنده خواهد گذاشت ، می دانم که شاید دیگر هیچ جا همچون تویی نشود اما به امید جای بهتر تو را رها خواهم کرد،زیرا که آدمی به امید و آینده نفس می کشد ، و چون امید برود زندگی خاموش شود.

پس می دانی که هستم چون امید دارم ، من هنوز زنده ام هر چند دیگر به سوی تو نیایم.
چند سالی را با هم زیستیم ،سحر،صبح ،ظهر،عصر و شب ، وقت و بی وقت با تو بودم ، رهگذران را با هم دیدیم، یکی خوشحال بود و دیگر غمناک ،نمی دانم وقتی از تو عبور می کردند چه می شدند؟! ؟

تمام خاطرات زندگی مرا به یاد داشته باش شاید بخواهی برای دیگری بگویی که هر عملی را پاداشی است و ما آنقدر در برابر عظمت او کوچک هستیم که ارزش ندارد برای آنچه که ابدی نیست اخمی کنیم چرا که چه با غم و چه با شادی من و تو باز هم زمان می گذرد و دنیا می چرخد به سمت او که باور کند او را.

آیا هنوز دلت برای بچه های کوچه امان تنگ می شود؟می دانم که خدا هنوز اینجاست ، می دانم که دخترک باقله فروش هنوز در سرما ایستاده به امید کمی فروش بیشتر ! صدای جوان پرشور به گوشم می رسد ! صدای مادر همسایه که گریه می کند برای فرزندش که چرا؟!

باران که می زند هنوز خیلی ها می خندند ، آفتاب که می درخشد زندگی رویش می کند و شب که می آید انگار ستاره ها می خواهند تا صبح برای من و تو چشمک بزنند ، آخر این زیبا نیست ؟ دیگر چه می خواهی ، می دانم که فکرت جای دیگری است اما یقیناً این خوب  است که تو هم یک ستاره داری که برایت چشمک می زند حتی اگر آنرا بخاطر غبار آسمان فعلاً نبینی که نه آسمان مقصر است که این کارش است تا وقتی که بداند تو هم می خواهی که او را ببینی .                                                            
باید از اینجا بروم ، شاید هوای جای دیگر برایم بهتر باشد ، خدا می داند که چه می شود اما من تلاشم را خواهم کرد .

می خواهم که چشمانم بازتر باشد ، به قول استادی عزیز فکرم خنثی باشد و قلبم مهیای تحلیل که این دو بتوانند با درایت راه را بگشایند.

حتماً می دانی که ممکن است مرا کجا بیابی،کمی آنسوتر !!! سرزمین کناری جایگاه چون منی است که می خواهد هوایی تازه کند، به امید روزی که تو را سربلندتر و آزادتر  ببینم که هیچ چیز زیباتر و باشکوهتر از آزادی  نیست.

به امید آنروز..... خداحافظ .

I guess this is a plan for all of us,

I have to die,twice

Just a figured it out,as in the book said,it works in a mysterious way

Some  people like it,some people not.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 88/9/24:: 2:30 صبح     |     () نظر
 
حرکت به سمت یزد بعد از 1 سال
سلام.
می خواستم امروز یه مطلب نو بنویسم اما هم یه کافی نت خوب پیدا نکردم هم خیلی وقتم تنگ شد ، آخه فردا میرم یزد به خاطر همون موفقیت( همیشه می گم این یزد  هر از چند گاهی ما رو می طلبه!   )و به امید خدا بعد هم به سمت شیراز (که انصافاً خودم هم فکر نمی کردم که بخواهم الان بیام شیراز!) ان شاءالله رفتم خونه چند روزی که هستم سعی می کنم  الوعده وفا کنم و اینجا و اونجای دوم  رو صفایی بدم و البته افتتاح، ممنون از دعای تموم دوستان ، تا بعد فعلا خدانگهدار.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/12/11:: 7:52 عصر     |     () نظر
 
موفقیت بعد از 4 سال انتظار و به در کوبیدن

سلامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم.
الحق و والانصاف که واقعا درسته که می گن وقتی دری رو چند بار بکوبی بالاخره باز میشه و خوب واسه من هم باز شد ! بعد از چهار سال.
امشب خیلی گیج می زنم ، نمی تونم زیاد بنویسم ، فردا جبران می کنم.
خدایا شکررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر.
تا فردا خوش باشید و موفق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/12/10:: 6:40 عصر     |     () نظر
 
سفر فی الفوری به مشهد

سلام،

از اینکه دیروز نرسیدم بیام اینجا ببخشید چون دیر وقت رسیدم...
دیروز برعکس چهارشنبه که بهترین خواب رو  داشتم یکی از بدترین شب های خدمت رو هم طی کردم ، به نظرم نهایتاً 1 ساعتی خوابم برد ، با اینکه قبل از خواب سردردم خوب شده بود اما ساعت 1 اینها تا صبح درد به پشت سرم هم  کشید و با توجه به فکری که داشتم دیگه استراحتی واسم نگذاشت.
دیروز  ظهر به هر بدبختی که بود و البته طلبیدن خود آقا امام رضا (ع) راهی مشهد شدم، اولین سفر غیر کاری و درسی تنهایی !
کار خدا رو می بینی، این چند هفته که من نیومدم هوا صاف و گرم بود اما این هفته برف (خدا رو شکر)شروع به باریدن کرد و از وسطهای راه تا 11 -12 شب که رسیدم توی صحن انقلاب و ... داشتم قدم می زدم ادامه داشت ، نسبت به عید که اومدیم خوب طبیعتاً خلوت تره و من خودم اینجوری بیشتر دوست دارم ، لااقل آدم می تونه با آرامش بشینه و خلوت کنه....
یه چیزی که واقعاً برام تعجب آور بود بازرسی ورودیهای حرم بود که به تنها چیزی که فکر نمی کردم گیر دادند که البته با توضیح من بی خیال شدند، مکعب روبیک! به نظرم باید برای این بازرسی ها یه دوره ای گذاشته بشه تا بدونن بعضی چیزهای عجیب هم وجود داره که مشکلی ندارن!آخه من موندم یه بازی فکری که توی تمام دنیا سرشناسه چه جوریه که هنوز برای این بازرسهای شلوغ ترین مکان عمومی کشور گمنامه! بگذریم...

..........................................
............................................
................................................

اینجا جای تک تک دوستان سبزه ، برای همگی دعا می کنم شما هم برای من دعا کنید،دعا کنید که برگردم!
زیبا بیاندیشید ، زیبا حس کنید و زیبا زندگی.
خداوند زیبائی ها نگهدارتون.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/12/2:: 9:2 صبح     |     () نظر
   1   2   3   4   5   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها