سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزدیکترین مردم به پیامبران ، داناترین آنان است بدانچه آورده‏اند . [ سپس برخواند : ] « همانا نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که پیرو او گردیدند و این پیامبر و کسانى که گرویدند . » [ سپس فرمود : ] دوست محمد ( ص ) کسى است که خدا را اطاعت کند هرچند نسبش به محمد ( ص ) نرسد ، و دشمن محمد ( ص ) کسى است که خدا را نافرمانى کند هرچند خویشاوند نزدیک محمد ( ص ) بود . [نهج البلاغه]
دست نوشته های عمومی من
 
فلان جایی ها خوبن یا بد؟

سلام.
دیشب داشتم با یه بنده خدایی از اقوام در مورد چیزهای مختلف صحبت می کردیم که توی همون بین بحث به کجایی بودن یه نفر رسید .این اقوام ما هم بی هیچ دلیل و مدرکی و از روی ناخودآگاه و به نظرم تلقین منفی جامعه گفت فلان جایی ها خیلی ... هستند.اون لحظه من خیلی کم به این مسئله پرداختم و فقط گفتم همه جا خوب و بد داره!!!
اما توی برگشت به خونه مدام روی این قضیه + چند تای دیگه فکر می کردم ، دیدم واقعا این به یه عادت بد تبدیل شده بین ماها و فرضا مردم بعضی جاها رو اونچنان بد می کنیم که آدم با شنیدنش و نه مواجه شدن با خود اونها یه حس بدی بهش دست میده و بعضی جائی ها رو آنچنان قدیسه می کنیم که اگه خدای نکرده یکی از مردم همین دیار یه عمل خطا انجام بدن توی ذهنمون اصلا نمی تونیم اینو بگونجونیم.
یادم می آید اون موقع که تازه کاردانی رفته بودم شهرکرد از 35 نفر ورودی ما 10-15 نفری اصفهانی بودن و ما3-4  تا شیرازی و بقیه هم تک و توک از این ور و اونو و تعدادی هم از جاهای مختلف چهار محال و بختیاری ، یعنی هم لر داشتیم هم ترک هم تهرونی هم ...
همه جایی داخل ما پیدا می شد ، توی اون چند سال من با اکثرشون هم دوست بودیم و حتی هم خونه ای اما هیچ گاه نتونستم بین این جماعت قضاوت کنم و بگم حالا که مثلا  آقای ... چون این جوری با من رفتار کرده پس همه ی اینجائی ها آدمهای بدی هستند بخاطر اینکه نقطه ی مقابلش هم با من دوست بود و من تا همین الان هم چیز بدی که گویای خصلت تمام مردم اون دیار باشه از اون ندیدم.توی یزد هم قضیه واسم گسترده تر شد و با خیلی جائی های دیگه برخورد کرد و دوست شدم و گر چه می تونم بگم مردم فلان دیار این خصلت رو بیشتر از سایرین دارن مثل اصفهانی ها و یزدی های اقتصادی و(نگید کنس چون واقعا آدمهای بخشنده هم زیاد دارن.)و  شیرازی های ... (هر کی گفت !)  و ... ، اما هیچوقت نمی شه گفت فلان جایی ها بدن و فلان جایی ها خوب!!! آخه همچین چیزی نمی شه!چون به قولی همه ی ما(به غیر از خواص) آدمهای خاکستری هستیم ، بعضی ها روشنتر هستن و بعضی ها تیره تر و نمی شه همونطور که ،فردی از شهری می خواست عبور کنه که کوری رو دید ، از او پرسیدند مردم فلان شهر چی جوری بودند؟گفت:همه ی مردم آن دیار کور بودند!!! ، قضاوت کرد .
امیدوارم همگیمون توی برخوردهای اجتماعیمون با این دید که طرف مقابل یه انسانه با هزار تا خصلت خوب و بد که خودمون باید بشناسیمشون با اون برخورد کنیم و نه از روی فلان جایی بودن و ظاهر بین بودن !
تا بعد روزگارانتان شاد و زیبا. 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/3/29:: 8:13 صبح     |     () نظر
 
ازدواجها و روابط ناکام.

سلام.
قبل از شروع بگم که این آهنگهایی رو که این چند روز اخیر خواهید شنید، رو خیلی دوست دارم حالا اگه بعضی هاش  چندان از دید شمای دوست دلچسب نیست به بزرگواری خودتون ببخشید.
پست این سری  یک کم طولانیه اما خوب واقعیه و در خور توجه و تامل.
پیشاپیش بگم که سر هوایی لطفا نگیدتمام پسرا اینجورن یا تمام دخترها اونجور.اگه خوب فکر کنیم می بینیم که ما واقعا نسبی هستیم  هیچ کدوممنون  نباید دنبال مورد عالیه مطلق (از همه لحاظ باشیم )و اگه مثلا پسر بدی  یا حتی پسری با فلان ویژگی بد هست پسرهای گلی هم وجود دارن  که ویژگیهای بدشون فوق العده کم هستند (که میشه با  دقت و تفکر معقولانه ازشون رد شد و حتی با کمک هم اصلاحشون کرد)یا اگه فلان دختر خوب نیست  یا  خوبه و فقط چند تا ویژگی  بد داره در عوض دخترهای باوقار و خوب هم زیاد هستند که اخلاقهای بد خیلی کمی دارن  ( که میتوان با چشم پوشی مدبرانه اونها رو ندید و البته درستشون کرد).

ماجرای اول: قضیه از اونجا شروع شد که چند ماه پیش یکی از دوستانم که  ما و چند تا از اقوام با خانوادشون  رفت و آمد داریم در صدد ازدواج برآمده بود و خلاصه پس از مقایسه های مختلف موردی را پسندید و پس از تشریفات مرسوم قضیه به عقد رسمی  کشید ، اما پس از عقد متاسفانه  نامزد این دوست ما کمی مورد دار شد  ودر پی برخی ماجراها  آهنگ ناهماهنگ بودن  سر می داد،البته این گفته ها بر حسب شناخت من  نسبت به دوستم بدون جانبداری یک طرفه بیان میشن، نمی گم این دوست ما خیلی عالیه اما در حد خودش  و برای تشکیل یه زندگی هم آمادگیش رو داشت و هم موقعیتش رو و از لحاظ خانوادگی و اخلاقی  هم خوب  بودن ، شغلش هم  کارگری (البته با ثبات )، دختره هم از روستاهای شهرستانهای  فارس  هستش  .
و اما در پی دیدن صحبتهای  این قضیه در گپ های خانوادگی همون موقع من به مادر جان که بیشتر با اونها رفت و آمد می کرد گفتم  به نظر من این دوتا مسئله دار هستن و باید  نامزدی رو به هم بزنن! (البته بعد از نا امیدی از  کلی سعی و تلاش برای بهتر شدن روابط !)آخه بحثه یه عمر زندگیه ، این که از همین اولش همش ادا و اصول داره وای به حال آخرش! اما مادر جان جواب دادن : اِ نمی شه دختر عقد کرده رو پس فرستاد  و خوب نیست و نمی دونم توی اقوام طایفه ای این چیزها رو بد می دونن و دختره بدبدخت  میشه و ... !
( گر چه اصلا دلم نمی خواست این اتفاق واسه ی دوستم پیش بیاد اما بنا به چیزهایی که می دیدم غیر از این اتظاری نمی رفت .)
حالا جالب اینکه این دوست ما بنا به شرایطی موقعیتی رو واسه ی مادر این خانم فراهم کرده که از حقوق  و مزایای فوت همسرش بهره ببره (یعنی به نوعی نمک گیری در حد تیم ملی!)
خلاصه ماجرا ادامه پیدا کرد تا عروسی سر گرفت و جاتون سبز آقای داماد کلی هزینه کرد و ...
اما چشمتون روز بد نبینه ، بعد از عروسی هم دیگه شازده خانوم مثل اینکه یادش رفته باشه کجا بوده و الان کجا هست بیچاره تازه داماد  رو  همچین تحت فشار (از هر لحاظ شما فکر کنید، محدود کردن روابط خانوادگی ، چشم و هم چشمیهای بی حد و حساب ،حسادتهای نابجا ،مثلا چرا تو دختر داداشت رو بغل می کنی! ،نامحرم بودن ، دروغهای شاخ درآور  و .... ) قرار داد ، بیچاره این دوست ما از روز آشنایی با این خانم به جای سرحال شدن روز به روز پیرتر میشه ! ، تا این روزها که اختلاف به حداکثر رسیده و متاسفانه فکر نمی کنم با کوتاه آمدن آقا داماد هم دیگه بشه کاری کرد ، به قولی میگه : من نمی دونم مشکل کجاست ، هر چی می خواهد من یه هر نحوی شده حاضرم واسش  جور کنم ، اما من نمی دونم چی می خواهد !
واقعا هم تاسف داره که یکی اینقدر علاقه داشته باشه زندگی رو حفظ کنه و دیگری از روی نادانی به بختش لگد بزنه  و حتی نتونه برای کارهاش دلیل بیاره ! امیدوارم که واقعا این ماجرا ختم به خیر بشه.
این نمونه ای هست از هزاران ازدواج و رابطه ی ناکام که خودم  از نزدیک شاهدش بودم و حتی شاید اگه  همون زمان آغاز (که مثلا من به قطع رابطه اشاره کردم) این دو سنگهاشون رو با معقول تر با هم واکنده بودن  و البته تحت تاثیر سنتهای  غلط قرار نمی گرفتن ماجرا به اینجا نمی رسید تا این دوست ما که واقعا داره واسه ی چندرغاز زحمت میکشه بخواهد بعد از اون همه خرج و مخارج ازدواج واسه ی رهایی از این زندگی هر چی داره و نداره رو به خاطر مهریه ی خانم بپردازه و آخر سر هم از تمام دختران سرزمین من بیزار بشه !
ماجرای دوم :چند روز پیش جریان دختری از سرزمینمون رو شنیدم که واقعا تامل برانگیز بود.
این خانم  تعریف می کرد که  یکی از اقوامشون خوا ستگارش بوده و همه چی به خوبی رو به پیشرفت بوده، در حال که دختره آخرای لیسانسش بوده ، پسره دیپلم داشته و از کار پیش یکی از اقوامش در کشورهای اروپایی حرف می زده، خوب به طبع در پی ایجاد علاقه ای که در بین این دو پیش می آد دختر حاضر بوده با تمام مشکلات پسره بسازه ، اما ماجرا تا سر سفره ی عقد خوب بوده  ولی به ناگاه پسره از این ازدواج  منصرف میشه  و همه چیز رو به هم می زنه !
حالا چرا شو خدا میدونه ! اما وقتی مشخص می شه که دختر ایراد خاصی نداشته که بخواهی روش انگ دربیاری آدم واقعا می مونه! حتی جالبتر اینکه بنا به شرایط ظاهری دختره واقعا از خیلی جهات بافرهنگ تر و به قول عام یه سر و گردن بالاتر بوده(خدائیش چیزی برای جایگزینیه این اصطلاح پیدا نکردم) .
الان هم محبت و عشق این دختر ایران زمین از شوک ماجرا به تنفر از پسرا تبیدل شده  و این واقعا جای تفکر داره که چرا بعضی ها اینقدر بی فکر و بچه گانه عمل می کنن!
حالا باز خدا رو شکر که قبل از عقد و ازدواج این پسر دست خودش رو رو کرد و کار به جاهای باریکتر نکشید و از این لحاظ این دختر خانم باید خدا رو هزار مرتبه شکر کنه . 
وقتی این یکی رو دیدم  به یاد ماجرای مشابه دیگری هم افتادم که پسره علی رغم خوب بودن دختره قدر نمی دونه و ناخوداگاه  و خودآگاه عرصه رو بر خودش تنگ تر می کنه!
آخه من در عجبم توی این روزگاری که خدارو شکر همه چی دم دسته ، هم کتاب ، هم مشاور و هم خیلی چیزهای دیگه که می تونن آدم رو از تصمیمش مطمئن کنن  چرا اینکار رو انجام نمیدن!
و در مواردی مثل اولی حتی با یقین به اینکه این ازدواج سرانجامی نداره ،جلوتر می  رن و کار رو سختر می کنن  و در موردی مثل دومی چرا خانواده ها تیز بینانه تر عمل نمی کنن و به گمان اینکه طرف از آشناهاست و بچه ی فلانیه  وغیره تحقیقات واجبی رو که باید انجام بدهند انجام نمی دن و اینگونه  سرنوشت جوونها رو به مخاطره می اندازن!
لطفا اگه نظری دارید حتما بگید تا بقیه هم استفاده کنن ،اما خواهش می کنم  روی این دوتا موضوع تمرکز نکنید و دلایل اشتباه رو گردن این یکی یا اون یکی نندازید.اونچه مهمه  نفس این دو اتفاقه که آدم رو باید به تفکر بیشتر واداره.
تا فردا روزگارانتان زیبا وشاد.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/3/23:: 6:40 صبح     |     () نظر
 
درک اطرافیان و تصمیم برای خود

بسم الرب العرش العظیم.
سلام بر تمامی کائنات علی الخصوص گل سر سبدشون انسان ( البته خوبها رو می گما !)
و سلام بر شمای دوست.
من بر خلاف آنچه که پیش بینی شده بود برگشتم! چرا؟ واستون می گم
<
 وقتی کاری رو که فقط واسه ی یک تایم محدود قراره انجام بدید و هدفتون از پا گذاشتن در انجام اون یادگیری و البته کمی کسب پول بوده و ناگهان متوجه می شید که تمام چیزی رو که قرار بود یاد بگیرید طی چند روز فرا گرفتید و در ضمن اون دستمزدتون هم نصف می شه و مهمتر از همه هر روز با شروع اون ( که خلاف فکر شما بوده ) موجی از ناخشنودی از کار به سراغتون می یاد چه می کنید؟
خوب این ماجرای این چند روز غیبت ما بود که اتفاق افتاد و من تصمیمی رو گرفتم که به نظرم به مزاج خیلی ها ناخوشایند اومد و می آد.عده ای گفتند با وجودی که کارش مورد انتظارت نبوده و (فقط 5 درصد از رشته ی دانشگاهیت رو پوشش می داده !)باید به خاطر پولش وایمیسادی ! عده ای گفتند حالا بیکار شدی خوبه! عده ای گفتند آدم توی هر کاری میره باید تا آخرش رو ادامه بده !(ولو با ناراحتی!) عده ای گفتند باز برگرد پاساژ!(کار قبلی !) عده ای گفتند قبل از خدمت بهتر از بیکاریه که ! حتما عده ای هم می گویند بابا آدم اگه کار کن باشه همه کاری انجام می ده!
خلاصه ما چه کردیم
<<<  با وجودی که کار از همون 1-2 روز اول ضد حال بود وایسادیم و کار شروع شده رو به یک سر انجامی رسوندیم و خداحافظی کردیم ، شاید باورتون نشه اما من کارهای به مراتب سخت تر و طاقت فرسا تر از این را هم چند سال پیش از اینها به اینور انجام داده بودم که فکر نمی کنم به ذهن هیچ کدوم از شما دوستان برسه که مگه می شه که من هم از اون کارها کرده باشم!( پس بحث اهل کار نبودن رو به هیچ وجه نمی تونم قبول کنم !)  
و اما بقیه ی انتقادها:این همه که واسمون راه پیشنهاد دادن یکی برنگشت بگه بابا سلامت فکری و روحی و البته جسمی آدم از هر چیز دیگری مهمتره ! من موندم این جماعت با وجودی که واسشون از حست و فکرت راجع به مسئله ،خوب صحبت می کنی  باز چرا یه طرفه به قاضی می رن؟ همه از دید خودشون نظر می دن ! به نظرم بد نیست که توی چنین شرایطی که کسی حالا توی یک مساله ای تصمیمی رو گرفته به جای اظهار نظرهای گوناگون که به نوعی خواسته ی خودمان است و دوست داریم طرف به دل ما اون اونجوری رفتار کنه ، کمی هم از دید فرد مذکور به مساله نگاه کنیم شاید بتوانیم او را درک کنیم .
به نظرم شاید خیلی وقت ها منتظر تایید کارهامون توسط آدم های دیگه هستیم و چون تایید نمی شیم ، دلسرد و ناامید می شیم . که در این مورد می خواست واسه ی من هم اتفاق بیافته ( که نیافتاد!) که فکر کردم اگه کار رو تا آخرش وایسم شاید توی این مقطع این جماعت رو راضی کنم اما مگه می شه تا ابد همه رو راضی نگه داشت؟آره می شه <<به شرطی که قید خودت رو بزنی و مطابق خواسته ی دیگران عمل کنی ، که این کم کم به قیمت از دست رفتن تمام آرزوهات و هدف هات تمام می شه. در هر صورت به نظر خودم که کارم درست بوده والان که توی خونه نشستم هزار بار خدا رو شکر می گم که دیگه مجبور نیستم اون حس بیزاری از اون کار رو تحمل کنم .خدایا  متشکرممممممممممممممممممممممممممممممممممم.

تا بعد که همین چند روز آینده خواهد بود .روزگار به کامتان. یا حق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/2/18:: 10:28 صبح     |     () نظر
 
هر چی خداییش قشنگه!

سلام.

قبل از خوندن یک خواهش ! لطفا اگه این پست رو تا آخر خوندید و نقدی داشتید حتما بگید ،خوشحال میشم.

 و اما این موضوع (هر چیزی خداییش قشنگه)از خیلی وقت پیشها ،در پی دیدن یه خبر در مورد مردی در چین توی ذهنم بود تا امروز که حس کردم بهترین موقع برای نوشتنشه.باورتون نمی شه اون شبی که از تی وی اون تصویر رو دیدم تا چند روز هر کسی رو می دیدم می گفتم چه زیباست . ای کاش اون موقع امکان گرفتن اون تصویر بود تا من اونو واسه ی شما اینجا می گذاشتم.اون تصویر نمای یک مرد رو توی چین نشون می داد که فوق العاده از لحاظ ظاهری به خاطر بیماری ژنتیکی، مشکل داشت .(می تونم قسم بخورم که توی صورت و ظاهر این شخص هیچ چیز خوب و سالم وجود نداشت که اونو به زندگی امیدوار کنه و واقعا نمی شد به اون نگاه کرد ،غم انگیز تر اینکه اون داشت از داشتن اون حال اشک می ریخت و پزشکان می خواستن اونو کلا عمل کنن).من فعلا به این بحث که خوب چرا خدا اونو اینجوری خلق کرده ندارم،بحث این پست من در مورد  بعضی از آقایون و خانمها است که خودشون رو در حد افراطی به اتابه(یا عَتابه) می ندازند که زیبا بشن و غافل از اینکه نمی دونن چقدر همینجوری زیبا هستند (چون زشتی رو با تمام معنا ندیدن و درک نکردن)بعضیها مثلا با تغییر مدلهای مو و ریش (بیشتر آقایون )و بعضی ها با تغییر فرم صورت (بیشتر خانمها) می خواهند این امر رو اجرا کنند.حالا اگه ما از جنبه های پزشکی مثل انحراف بینی و انحراف چشمها و جراحی های فک و دندان و کم مویی... بگذریم که واقعا بعضی هاشون لازمه ی زندگی بهتر و اعتماد به نفس بیشتر هستند،چرا بعضی ها در عین داشتن یک قیافه ی معمولی (که از دید خیلی ها زیبا  و خوشکل هم هست)به خاطر مسائلی همچون مد و کلاس و صحبتهای بیهوده ی اطرافیان و داشتن حس خوشکلتر بودن نسبت به بقیه و حسادت می خواهند دست در کار خدا ببرند و بعضی از قسمتهای اونو مورد دستخوش تغییرات قرار بدن؟مثلا میان بینی شون رو که به اون صورت و قیافه می آد و در یک هماهنگی خاصی در نظام آفرینش خلق شده عمل می کنند یا مثلا می آیند گونه گذاری می کنند؟من منکر زیبایی و خوش تیپی و ... نیستم و معتقدم که آدم باید تا جایی که می تونه و در حد توان مالیشه و نه به صورت افراطی ،مرتب و تمیز وخوش تیپ و زیبا در اجتماع ظاهر باشه و هر از گاهی هم تغییر و تحولی توی تیپ و ظاهرش به صورت صحیح بده که دچار یکنواختی نشه(خدا زیباست و زیباییها را دوست دارد).

یادمه یکی از کارگردانهای سینما می گفت: توی تست بازیگری یه خانم قبول شد وقتی برای اجرای کار اومد دیدم رفته بینیش رو عمل کرده ،گفتم ما شما را برای بازی در این فیلم با اون قیافه و اون بینی می خواستیم نه این قیافه ی تغییر کرده و اون رو رد کردیم.(یعنی شما با اون قیافه لیاقت اجرای اون نقش رو داشتید و با این تغییر تاثیری رو که قبلا داشتید دیگه ندارید.)

حالا  اگه این یادمون باشه که :من با این قیافه من هستم و یه نفر توی دنیا هست که من با این قیافه برای اون جذاب ترین و زیباترین هستم ،

هیچوقت قیافه ی خودم رو اینجوری تغییر نمی دهم.

خوب فکر کنم کمی این پست طولانی شد،اگه بعدها بازم فرصت شد در این مورد می نویسم.پس تا بعد ،خدا یارتان.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/11/26:: 1:10 عصر     |     () نظر
 
مادیگرایی و تغییر وبلاگ

سلام.

هر آنکس که جیبش پر از زر بود      کلامش گهر اگر چه خر بود

خوبید دوستان؟این مدت که نبودم باید یه سری کارها رو انجام می دادم...که خدا رو شکر انجام شد.این چند هفته اتفاقاتی واسم افتاد که گذشته از نوعشون باعث شد که بخواهم واقعا در مورد افکارم یه فکر جدی بکنم.این شعر بالا رو که می بینید یه زمانی پسر خاله جانم(حسین) واسم خوند ،خوب من هم خیلی واسم جا نیفتاد تا این چند هفته که به خاطر برخی مسائل دیدم انگار زهی خیال باطل.ما چی فکر می کنیم و ....... چی! من همیشه گفتم  که توی زندگیم  پول برام ارزش چندانی نداره ، بیشتر کاری که می کنم واسم مهمه تا پولش.دوست داشتم بیشتر دنبال بعضی چیزها باشم تا دنبال پول و مادیات. با دوستان هم که صحبت می کردم اغلب جبهه ی روبروی من و ... بودن تا موافق این نوع عقیده.

نمی گم از پول بدم می آید ، بیشتر از آدمهای مادیگرا بدم می آید تا خود پول. به قول آقای  ا.اسدی از دوستان دوران راهنماییم که می گفت :پول کود درخت معنویته!   اگه از پول خوب استفاده بشه خوبه.اما امان از این روزگار و از این جماعت که پول رو نه برای کمک به زندگیشون می خواهن بلکه پول واسشون شده ملاک انتخاب افراد! هر کی بیشتر داره بیشتر تحویلش می گیرن اما اونی که کمتر داره....

شما یه خواستگاری رو در نظر بگیرید،اولین چیزی که اکثر قریب به اتفاق واسشون مهمه نه اخلاقه،نه فکره،نه ....(چیزهای معنوی) ، بلکه میزان دارایی + شغل طرف + ....(چیزهای مادی) است.به قولی اون روز به یه بنده خدایی گفتم اگه خانواده خیلی با فرهنگ باشه سر آخر که خیالش از پشتیبانی مالی طرف راحت شد میاد یه تستی هم به خصوصیات معنوی طرف می زنه که گزینه ی مورد نظر همه چی تموم تلقی بشه!

پول به نظرم تا اندازه ای مهمه که دستت جلوی خلق دراز نباشه و به اندازه ای خوبه که خودتو گم نکنی و یادت نره کی بودی و بتونی با اون آسایش رو واسه ی خودت و خونوادت فراهم  کنی.

القصه که این جوری که ما دیدیم توی این جامعه ی ما کم پیدا می شن آدمهایی که واقعا معنویت براشون مهم باشه تا مادیات.در همین راستا منم لازم دیدم که تریپ کلی وبلاگو عوض کنم و تا وقتی که برام روشن بشه ارزش داره که بعضی چیزها رو بنویسم وبلاگم به وبلاگ >> خاطرات زندگی من ، تغییر نام پیدا می کنه (البته اگه این پارسی بلاگ قبول کنه) ،که این رو هم فقط به خاطر اینکه دوست ندارم این کاری رو که شروع کردم بیهوده تمومش کنم+ اینکه دلم می خواهد این خاطرات واسم بمونه ادامه می دهم.

از تمام دوستانی هم که لطف کردن و این چند مدت با نظرات زیبا و نکته دارشون منو راهنمایی کردن تشکر می کنم و امیدوارم این موضوع رو درک کنن. پس تا بعد و با وبلاگ ویرایش شده ی خاطرات زندگی من یا حق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/10/20:: 12:50 صبح     |     () نظر
 
پیرمرد پفک خور....زندگی برای خود

دوستان سلام.نمی دونم شما آدم رلکس یا راحتی هستین یا خشک و کمی ناراحت؟چند مدت پیش که توی اتوبوس بودم یه پسر کوچولوی افغانی با دوستش مشغول خوردن پفک بودن،آنچنان هم با هم می خندیدن که اگه کسی نمی دونست فکر می کرد اینها توی کشور خودشون ،در آزادی کامل و در رفاه کامل دارن زندگی رو می گذرونن.به خودم گفتم اینها واقعا در زمان حال هستن ،بی هیچ تفکری به اطراف...فقط لذت می برن...

اون ماجرا همچنان برام جالب بود تا در ترمینال صفه ی اصفهان که منتظر حرکت اتوبوس بودم همون صحنه رو دیدم اما این بار دقیقا 180 درجه ی اون 2 بچه،یه پیرمرد که اونو در زیر می بینید داشت پفک می خورد. 

 

 

اون هم بدون توجه به اینکه بگه اینجا؟ من؟پفک بخورم؟مردم چی می گن؟زشته؟هیچ ... اون بدون هیچ تفکر زائدی کار خودش رو می کرد و از خوردن پفک لذت می برد .به نظرم واقعا مهمه که بعضی کارها رو برای دلمون انجام بدیم و به چیزهای جانبیش مثل نظرات بی خود مردم در اون موضوع فکر نکنیم چون اون نظرات باعث می شن ما به جای لذت بردن و خوب بودن احساس از روی دل بخواهیم با موشکافی منطقی مغز کار خودمون رو توجیح کنیم که فکر نکنم با این کار بتونیم همون لذت رو که از روی احساس داشتیم پیدا کنیم.آخه دل کجا و عقل جا؟
از زمان دیدن صحنه ی پیرمرد پفک خور تا حالا کم و بیش فکر میکنم که آیا واقعا ما برای دلمون و خودمون زندگی می کنیم یا برای اثبات خودمون به مردم؟ توی این چند صباح عمر دیدم که خیلی ها فقط برای نشون دادن یا نشون ندادن موضوعی به اطرافیانشون واقعا از خودشون رو فراموش کردن...
لباسشون اون چیزی نیست که خودشون دوست دارن ،اون چیزیه که بقیه دوست دارن.
غذایی که می خورن نه برای لذت خودشونه و نه برای سیر کردن،برای کلاس گذاشتن و نما نما کردن به دیگرانه.
افکاری که بیان می کنن نه افکار خودشونه و نه افکاری که به اون معتقدن...اینها رو یا برای ابراز وجود می گن یا برای ....زندگی برای دیگران! و نه برای خود.
نمی دونم این توریستها رو دیدید یا نه؟اونقدر ریلکس هستن که آدم به توریست بودن و غریبه بودنشون شک می کنه.خیلی راحت لباس میپوشن...خیلی رلکس خرید می کنن و خیلی راحت لذت می برن(البته این نسبیه)..امااکثر ما ایرانی ها چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تا بعد ......یا حق.
  

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/9/28:: 1:13 صبح     |     () نظر
 
از موقعیت خود هیچگاه مغرور نشو

سلام.تولد امام رضا(ع) بر همگی مبارک...................... 

برای این سری مطلبی رو می خواهم بنویسم که بنظرم همه ی ما با اون برخورد کردیم .هممون دیدیم کسانی رو که توی یه منسبی مثل مغازه داری،رانندگی،کارهای اداری،دکتر ها و اساتیدو  ....هستن و وقتی برای انجام کارمون به اونها مراجعه می کنیم چنان برخورد می کنند که گویی خودشان تنها سردمدار آن شغل هستند و با داشتن چند جنس خاص روح بازار رو کنترل می کنند و تنها خیال می کنند تا ابد بر آن تکیه زده اند.کاسب ها یی که با این فکر خون مردم رو تو شیشه می کنن،راننده هایی که انگار ارث باباشون رو از آدم می خواهن  و فقط به خاطر پول مسافر جابجا می کنن نه به خاطر رضایت خدا و خلاقش ،کارمندانی که (به خاطر قوانین مسخره ی مملکتی)فکر می کنن همیشه اونجا هستن و ارباب رجوع بیچاره رو به هزار بهونه اینور و اونور میفرستند تا شاید از این طریق عقده ی مهم بودن در اداره را به مراجعه کننده ی بیچاره ثابت کنند ،دکترهایی که خیال می کنند تنها دکتر زمونه و تنها متخصص آن رشته هستند و تا مریض بینوا رو ملاقات کنند بیمار چند باری باید با جناب عزرایئیل خوش و بشی بکنه تا بالاخره جناب دکتر لطف کنند و با هزار منت نسخه ای از روی ترحم براش بپیچد و یا استادی که انگار تنها عالم دنیاست و همه ی مخلوقات محتاج اویند تا کلامی را فرا گیرند و اغلب با دانشجوهاش چنان برخورد می کنه که آدم خیال می کنه بیچاره آنچنان زحمتی برای یافتن این علوم کشیده که مستحقه انتخاب کنه علم دست نا اهلش نیفته.متاسفانه خیلی از ماها خیلی وقتها یادمون می ره کجا بودیم و کجا هستیم.کی بودیم و کی هستیم.وقتی توی یه سیستم می افتیم دیگه همه ی عهدهامون رو با خودمون و خدامون فراموش می کنیم ،به قولی کاملا مادیگرا می شیم.مردم؟ارباب رجوع؟بیمار؟ مسافر؟....برو بابا دلت خوشه ها.من کلی لطف می کنم به اینها خدمت می کنم .....(منت هم می ذاره!).                                                   ا

همیشه یادمون باشه کسانی قبل از ما بودند که شاید هزار بار بهتر ما فعالیت می کردند اما بنا به قانون دائمی نبودن موقعیت آنها هم رفتند.یادم می آید یه جایی خوندم که از بیل گیتس پرسیده بودن آقای گیتس آیا احتمال دارد شما هم ورشکست شوید؟گیتس گفته بود البته !اما امیدوارم این اتفاق در زمان حیات من رخ ندهد.

خلاصه می گن در همیشه روی یه پاشنه نمی چرخه! می گن فردایی هم در کاره!و ....منم می گم بهتره همیشه تو هر کاری هستیم هر از گاهی خودمون رو از منظر مراجعه کننده نیم نگاهی بیندازیم ببینیم خدای نکرده پامون رو کج نمی گذاریم.دید سوم فراموش نشه!!!!!! خوب تا بعد خوش باشید و موفق . یا حق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/9/1:: 1:0 صبح     |     () نظر
   1   2      >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها