سلام.
خدایا شکر، به خاطر تمام نداشته ها و داشته ها شکر ، به خاطر اینکه دومین سال تولد این وبلاگ هست شکر
(گر چه 22 بهمن بود و ما در آماده باش و دیروز هم برای دومین بار رفتم یه جای بسیار دور و نشد زودتر تولد وبلاگم رو تبریک بگم.)
این روزها اونقدر اتفاق واسم افتاده و البته در حال افتادن هست که خودم هم نمی دونم به کدومشون فکر کنم و برسم !
ازدواج (البته فعلا نه خودم ، اما بهترین و نزدیکترینهایم ) ، مرز ایران ، دوستی کارمندان ، من ، تو ، او و ... .
اصلا معلوم نیست که سال سوم وبلاگ آغاز شه یا نه ؟همونجور که دنیا و کل کائنات دارن تغییر می کنن خوب من هم باید تغییر کنم و به قولی برای داشتن چیزی که تا حالا نداشتی ، کسی باش که تا حالا نبودی!
البته نوشتن که قطعاً ترک نمیشه اما اینکه اینجا ادامه بدم یا جای دیگه و اینکه روال همینجوری باشه یا با تغییرات عمده بستگی به چند تا چیز داره که دارم بهشون فکر می کنم و ... .
واقعا سخته که آدم بخواهد از بین دو راه یکی رو انتخاب کنه و هر کدومش هم اونرو به یه جایی ببره ، امیدوارم هر کی توی این موقعیت قرار می گیره با توکل به خدا بهترین تصمیم رو بگیره.
بگذریم ....
منی که از بدو ورود به خدمت خواب راحت برام رویا شده و با هر تیک و توک و شعاعی از نور بیدار می شم توی این چند شب از خستگی (هم فکری و هم جسمی ) نمی دونم کی و چجوری خوابم می بره و تنها ساعت 4.30 صبح زودتر از همه به خیال یافتن گم شده ام بیدار می شم و تا شب بعد خواب هم باهام قهر می کنه و شاید تنها چرتی 2-3 دقیقه ای در عصر قبل از ناهار که با سرو صدای دوستان غریبه همراه است بدن خسته ام را آرامش دهد و گرنه باز شب و شاید بیدار باشی دیگر برای کنترل امور.
همیشه با خودم می گفتم که این همه می گن تصمیم تصمیم ، آخه کجاش آنچنانیه که برای همه سخت شده !و حالا خودم درگیره یه تصمیم هستم که خیلی چیزها رو جدای از مقوله ی اصلی برام معین می کنه!
وقتی بهش فکر می کنم و اینکه شاید تنها بخشی از زندگی ام باشه به عینه می بینم که خیلی چیزهای دیگه در گرو این تصمیم هست و برام خیلی چیزها رو مشخص می کنه، نمی گم باید کدوم طرفی بشم و به خوش یا ناخوشیش برای خودم کار ندارم اما قطعا تغییری که در این میان باید برایم ایجاد شود مهمترین امر است و شاید تقدیرم را در این تصمیم خواهم یافت .
دعا کنید که تصمیم خوب گرفته بشه ، و ممنون می شم که دعا کنید که هر چی خیره پیش بیاد چه من دوست داشته باشم چه نه!
چون اعتقاد دارم که اگر هم تصمیم بر خلاف روال قلبی ام و عقلی ام باشد حتماً تقدیری در انتظارم است که باید آن را بپذیرم و آنرا هر چند تلخ هضم کنم تا زندگی ام به هر صورت تداوم داشته باشد.
پس فعلا به امید نوشتن بعد از آن تصمیم خدانگهدار شما یار ایران زمین.
کلمات کلیدی: