سلام.
سقراط میگه:زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد.
و من شروع می کنم به امتحانی دیگر در وادی زندگی.
بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم و شروع کردم به خوندن آنچه که حس می کنم می تونه من رو به اونجایی که باید باشم برسونه و می تونه توتم من باشه لااقل در وادی کار، رشته ای که گر چه توی ایران الان خیلی طلبه داره اما متاسفانه با بررسی که من کردم اون قابلیتهای اصلیش به کار گرفته نمیشه و تنها چند فاکتوره که اکثر فارغ التحصیلان و کارفرماها دارن روش مانور می دن و اون رشته ای نیست جز: صنایع.
گر چه یه جور چرخش از رشته ی اصلی خودم الکترونیک رو دارم انجام می دم اما خوب این رشته ی جدید که انتخاب کردم همچین جدا از اون هم نیست و خوب یه جورایی می تونم بگم صنعتی تره و بیشتر به درد هدف اصلیم می خوره، وقتی این چند مدت(چند ماه) و البته کمی قبل تر به هش فکر می کردم و از این و اون سوال که چه جوریه به یه نوعی دستگیرم می شد که واقعا می تونم روش حساب کنم.گر چه قسمت اعظم وقتم رو می خواهم برای ادامه ی این رشته در مقطع فوق بگذارم اما خوب از الکترونیک و شاخه هاش هم دست نمی کشم و باهاش هستیم اما کمتر از ،هر چی نباشه کلی وقته که داریم باهاش سرو کله می زنیم و خوب گر چه یه محدودیتهایی داره اما برخی شاخه هاش رو خدایی دوست می دارم و حداقل تا رسیدن به مقصد اصلی در رشته ی جدید و کار مد نظر گرفته می تونم روش حساب کنم.یه چیزی هم که واقعا دوست دارم اینه که دست به هر کاری میزنم از پایه محکم قدم بردارم و به همین خاطر می خواهم از بیخ و بن این رشته شروع کنم و برم بالا ، مهم اینه که خوب و استوار و با دید باز جلو برم و خواسته هام رو با استفاده از این رشته پیاده سازی کنم، فکر می کنم توی هر کار اگه آدم به حداکثر منفعت و مضرتی که ممکنه بهش برسونه فکر کنه می تونه بهتر تصمیم بگیره و در اینجا خوب نفعش که معلومه و اون هدفیه که شاید اینجا بعدا نوشتم و ضرر هم که من نمی بینم و حداقلش اینه که از وادی صنایع تجربیاتی دستم اومده و این به نظرم خیلی خوبه.
اگر کسی هم نظر و تجربه ای داره خوشحال می شم بشنوم در ضمن از حالا جواب تمام نظرها رو هم خواهم داد.
راستی چند روز پیش تولد کاکولیم بود..... گرچه 3 ماهیه که ندیدمش اما شنیدن صداش و تصور مهربونیش بهم آرامش میده و فعلا تنها اینجا می نویسم تولدت مبارک تا وقتی رفتم شیراز یه هدیه واسش تهیه کنم........ .
یه چیزه دیگه اینجا هوا سرد شده ،خیلی سرد، سردترین پائیزی که توی این چند تا شهری که مقیم بودم می شد دید رو اینجا دارم می بینم و الان توی راه که می اومدم اینجا برگهای درختان داشت می ریخت و یادم به برگریزان زیبای شیراز افتاد مخصوصا برگریزان خیابون ارم که من واقعا براش می میرم و پیشنهاد می کنم هر کی اونجاست حتما یه سری بزنه تا دیر نشده و جای ما رو هم خالی کنه.
تا بعد ،خوش و خرم و موفقق باشید.خدایارتون.
کلمات کلیدی: