سلام بر تمامی شما خوبان.
از اینکه می بینم هر روز تعدادی بازدید کننده داشتم حس خوبی بهم دست می ده و از این لحاظ از شما بازدید کننده ی محترم ممنونم و متاسفم که شاید چندین بار هم آمده باشی و مطلب جدیدی را ندیده باشی.
اما خیلی دوست دارم بدونم این تعداد بازدید کننده از کجا پیدا می شن! ای کاش لطفت رو کمی بیشتر می کردی و در قسمت نظرات حداقل خودت رو معرفی می کردی.به هر حال ممنون .
بالاخره در پی ولادت حضرت علی (ع) و یه سری رخدادهای دیگر یه مرخصی به ما خورد و فرصتی شد تا این وبلاگ هم آپ بشه.
حقیقتش روز تقسیم ما در روز 1و 2 تیر اتفاقی افتاد کم نظیر و البته بی نظیر! بر خلاف تمام برنامه ریزیها قسمت ما چیز دیگری شد و در عین ناباوری پادگانی که قرار بود من در آنجا باشم و البته کد من در آنجا خورده بود ظرفیت خود را تکمیل اعلام کرد و من بهمراه عده ی کثیری دیگر از سربازان به شهری در فاصله ی 772 کیلومتری از شیراز و البته به نیرویی غیر از نیروی اولیه و البته کاملا متفاوت منتقل شدیم.
خیلی جالبه که برای 2 سال برنامه ریزی می کنی و همه چیز خوب داره پیش میره (اونقدر از همه چیز مطمئنی که برای خداحافظی می گی بابا من آخر هفته ها،در آموزشی، می آم خونه ! و بعد از آموزشی هم فقط صبحها می رم پادگان و عصر ها همش آزادم !) اما به ناگاه در دقیقه ی 90 همه چیز عوض می شه و به دلایلی که فقط دارم با نامگذاریشون به تقدیر و قسمت و حکمت خودم رو قانع می کنم اون 2 سال کاملا معلوم به 2 سال کاملا مجهول (البته تا الان ) تغییر پیدا می کنه !!!
به هر حال امیدوارم هر چی خیره پیش بیاد ، حتما خیریتی داشته.
خلاصه جای همتون سبز ، سربازی هم دوران خاص خودش رو داره هم خوبه هم نیمچه بد!
فردا شب قبل از رفتن یه پست دیگه می گذارم و در اون به سربازی و اتفاقات درونش بیشتر می پردازم .
خوش باشید و شاد.
از اینکه می بینم هر روز تعدادی بازدید کننده داشتم حس خوبی بهم دست می ده و از این لحاظ از شما بازدید کننده ی محترم ممنونم و متاسفم که شاید چندین بار هم آمده باشی و مطلب جدیدی را ندیده باشی.
اما خیلی دوست دارم بدونم این تعداد بازدید کننده از کجا پیدا می شن! ای کاش لطفت رو کمی بیشتر می کردی و در قسمت نظرات حداقل خودت رو معرفی می کردی.به هر حال ممنون .
بالاخره در پی ولادت حضرت علی (ع) و یه سری رخدادهای دیگر یه مرخصی به ما خورد و فرصتی شد تا این وبلاگ هم آپ بشه.
حقیقتش روز تقسیم ما در روز 1و 2 تیر اتفاقی افتاد کم نظیر و البته بی نظیر! بر خلاف تمام برنامه ریزیها قسمت ما چیز دیگری شد و در عین ناباوری پادگانی که قرار بود من در آنجا باشم و البته کد من در آنجا خورده بود ظرفیت خود را تکمیل اعلام کرد و من بهمراه عده ی کثیری دیگر از سربازان به شهری در فاصله ی 772 کیلومتری از شیراز و البته به نیرویی غیر از نیروی اولیه و البته کاملا متفاوت منتقل شدیم.
خیلی جالبه که برای 2 سال برنامه ریزی می کنی و همه چیز خوب داره پیش میره (اونقدر از همه چیز مطمئنی که برای خداحافظی می گی بابا من آخر هفته ها،در آموزشی، می آم خونه ! و بعد از آموزشی هم فقط صبحها می رم پادگان و عصر ها همش آزادم !) اما به ناگاه در دقیقه ی 90 همه چیز عوض می شه و به دلایلی که فقط دارم با نامگذاریشون به تقدیر و قسمت و حکمت خودم رو قانع می کنم اون 2 سال کاملا معلوم به 2 سال کاملا مجهول (البته تا الان ) تغییر پیدا می کنه !!!
به هر حال امیدوارم هر چی خیره پیش بیاد ، حتما خیریتی داشته.
خلاصه جای همتون سبز ، سربازی هم دوران خاص خودش رو داره هم خوبه هم نیمچه بد!
فردا شب قبل از رفتن یه پست دیگه می گذارم و در اون به سربازی و اتفاقات درونش بیشتر می پردازم .
خوش باشید و شاد.
کلمات کلیدی: