سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیا همچون مار است سودن آن نرم و هموار ، و درون آن زهر مرگبار . فریفته نادان دوستى آن پذیرد ، و خردمند دانا از آن دورى گیرد . [نهج البلاغه]
دست نوشته های عمومی من
 
ازدواجها و روابط ناکام.

سلام.
قبل از شروع بگم که این آهنگهایی رو که این چند روز اخیر خواهید شنید، رو خیلی دوست دارم حالا اگه بعضی هاش  چندان از دید شمای دوست دلچسب نیست به بزرگواری خودتون ببخشید.
پست این سری  یک کم طولانیه اما خوب واقعیه و در خور توجه و تامل.
پیشاپیش بگم که سر هوایی لطفا نگیدتمام پسرا اینجورن یا تمام دخترها اونجور.اگه خوب فکر کنیم می بینیم که ما واقعا نسبی هستیم  هیچ کدوممنون  نباید دنبال مورد عالیه مطلق (از همه لحاظ باشیم )و اگه مثلا پسر بدی  یا حتی پسری با فلان ویژگی بد هست پسرهای گلی هم وجود دارن  که ویژگیهای بدشون فوق العده کم هستند (که میشه با  دقت و تفکر معقولانه ازشون رد شد و حتی با کمک هم اصلاحشون کرد)یا اگه فلان دختر خوب نیست  یا  خوبه و فقط چند تا ویژگی  بد داره در عوض دخترهای باوقار و خوب هم زیاد هستند که اخلاقهای بد خیلی کمی دارن  ( که میتوان با چشم پوشی مدبرانه اونها رو ندید و البته درستشون کرد).

ماجرای اول: قضیه از اونجا شروع شد که چند ماه پیش یکی از دوستانم که  ما و چند تا از اقوام با خانوادشون  رفت و آمد داریم در صدد ازدواج برآمده بود و خلاصه پس از مقایسه های مختلف موردی را پسندید و پس از تشریفات مرسوم قضیه به عقد رسمی  کشید ، اما پس از عقد متاسفانه  نامزد این دوست ما کمی مورد دار شد  ودر پی برخی ماجراها  آهنگ ناهماهنگ بودن  سر می داد،البته این گفته ها بر حسب شناخت من  نسبت به دوستم بدون جانبداری یک طرفه بیان میشن، نمی گم این دوست ما خیلی عالیه اما در حد خودش  و برای تشکیل یه زندگی هم آمادگیش رو داشت و هم موقعیتش رو و از لحاظ خانوادگی و اخلاقی  هم خوب  بودن ، شغلش هم  کارگری (البته با ثبات )، دختره هم از روستاهای شهرستانهای  فارس  هستش  .
و اما در پی دیدن صحبتهای  این قضیه در گپ های خانوادگی همون موقع من به مادر جان که بیشتر با اونها رفت و آمد می کرد گفتم  به نظر من این دوتا مسئله دار هستن و باید  نامزدی رو به هم بزنن! (البته بعد از نا امیدی از  کلی سعی و تلاش برای بهتر شدن روابط !)آخه بحثه یه عمر زندگیه ، این که از همین اولش همش ادا و اصول داره وای به حال آخرش! اما مادر جان جواب دادن : اِ نمی شه دختر عقد کرده رو پس فرستاد  و خوب نیست و نمی دونم توی اقوام طایفه ای این چیزها رو بد می دونن و دختره بدبدخت  میشه و ... !
( گر چه اصلا دلم نمی خواست این اتفاق واسه ی دوستم پیش بیاد اما بنا به چیزهایی که می دیدم غیر از این اتظاری نمی رفت .)
حالا جالب اینکه این دوست ما بنا به شرایطی موقعیتی رو واسه ی مادر این خانم فراهم کرده که از حقوق  و مزایای فوت همسرش بهره ببره (یعنی به نوعی نمک گیری در حد تیم ملی!)
خلاصه ماجرا ادامه پیدا کرد تا عروسی سر گرفت و جاتون سبز آقای داماد کلی هزینه کرد و ...
اما چشمتون روز بد نبینه ، بعد از عروسی هم دیگه شازده خانوم مثل اینکه یادش رفته باشه کجا بوده و الان کجا هست بیچاره تازه داماد  رو  همچین تحت فشار (از هر لحاظ شما فکر کنید، محدود کردن روابط خانوادگی ، چشم و هم چشمیهای بی حد و حساب ،حسادتهای نابجا ،مثلا چرا تو دختر داداشت رو بغل می کنی! ،نامحرم بودن ، دروغهای شاخ درآور  و .... ) قرار داد ، بیچاره این دوست ما از روز آشنایی با این خانم به جای سرحال شدن روز به روز پیرتر میشه ! ، تا این روزها که اختلاف به حداکثر رسیده و متاسفانه فکر نمی کنم با کوتاه آمدن آقا داماد هم دیگه بشه کاری کرد ، به قولی میگه : من نمی دونم مشکل کجاست ، هر چی می خواهد من یه هر نحوی شده حاضرم واسش  جور کنم ، اما من نمی دونم چی می خواهد !
واقعا هم تاسف داره که یکی اینقدر علاقه داشته باشه زندگی رو حفظ کنه و دیگری از روی نادانی به بختش لگد بزنه  و حتی نتونه برای کارهاش دلیل بیاره ! امیدوارم که واقعا این ماجرا ختم به خیر بشه.
این نمونه ای هست از هزاران ازدواج و رابطه ی ناکام که خودم  از نزدیک شاهدش بودم و حتی شاید اگه  همون زمان آغاز (که مثلا من به قطع رابطه اشاره کردم) این دو سنگهاشون رو با معقول تر با هم واکنده بودن  و البته تحت تاثیر سنتهای  غلط قرار نمی گرفتن ماجرا به اینجا نمی رسید تا این دوست ما که واقعا داره واسه ی چندرغاز زحمت میکشه بخواهد بعد از اون همه خرج و مخارج ازدواج واسه ی رهایی از این زندگی هر چی داره و نداره رو به خاطر مهریه ی خانم بپردازه و آخر سر هم از تمام دختران سرزمین من بیزار بشه !
ماجرای دوم :چند روز پیش جریان دختری از سرزمینمون رو شنیدم که واقعا تامل برانگیز بود.
این خانم  تعریف می کرد که  یکی از اقوامشون خوا ستگارش بوده و همه چی به خوبی رو به پیشرفت بوده، در حال که دختره آخرای لیسانسش بوده ، پسره دیپلم داشته و از کار پیش یکی از اقوامش در کشورهای اروپایی حرف می زده، خوب به طبع در پی ایجاد علاقه ای که در بین این دو پیش می آد دختر حاضر بوده با تمام مشکلات پسره بسازه ، اما ماجرا تا سر سفره ی عقد خوب بوده  ولی به ناگاه پسره از این ازدواج  منصرف میشه  و همه چیز رو به هم می زنه !
حالا چرا شو خدا میدونه ! اما وقتی مشخص می شه که دختر ایراد خاصی نداشته که بخواهی روش انگ دربیاری آدم واقعا می مونه! حتی جالبتر اینکه بنا به شرایط ظاهری دختره واقعا از خیلی جهات بافرهنگ تر و به قول عام یه سر و گردن بالاتر بوده(خدائیش چیزی برای جایگزینیه این اصطلاح پیدا نکردم) .
الان هم محبت و عشق این دختر ایران زمین از شوک ماجرا به تنفر از پسرا تبیدل شده  و این واقعا جای تفکر داره که چرا بعضی ها اینقدر بی فکر و بچه گانه عمل می کنن!
حالا باز خدا رو شکر که قبل از عقد و ازدواج این پسر دست خودش رو رو کرد و کار به جاهای باریکتر نکشید و از این لحاظ این دختر خانم باید خدا رو هزار مرتبه شکر کنه . 
وقتی این یکی رو دیدم  به یاد ماجرای مشابه دیگری هم افتادم که پسره علی رغم خوب بودن دختره قدر نمی دونه و ناخوداگاه  و خودآگاه عرصه رو بر خودش تنگ تر می کنه!
آخه من در عجبم توی این روزگاری که خدارو شکر همه چی دم دسته ، هم کتاب ، هم مشاور و هم خیلی چیزهای دیگه که می تونن آدم رو از تصمیمش مطمئن کنن  چرا اینکار رو انجام نمیدن!
و در مواردی مثل اولی حتی با یقین به اینکه این ازدواج سرانجامی نداره ،جلوتر می  رن و کار رو سختر می کنن  و در موردی مثل دومی چرا خانواده ها تیز بینانه تر عمل نمی کنن و به گمان اینکه طرف از آشناهاست و بچه ی فلانیه  وغیره تحقیقات واجبی رو که باید انجام بدهند انجام نمی دن و اینگونه  سرنوشت جوونها رو به مخاطره می اندازن!
لطفا اگه نظری دارید حتما بگید تا بقیه هم استفاده کنن ،اما خواهش می کنم  روی این دوتا موضوع تمرکز نکنید و دلایل اشتباه رو گردن این یکی یا اون یکی نندازید.اونچه مهمه  نفس این دو اتفاقه که آدم رو باید به تفکر بیشتر واداره.
تا فردا روزگارانتان زیبا وشاد.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/3/23:: 6:40 صبح     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها