سلام.امروز یکی از اتفاقات مهم زندگیم رخ داد.من بعد از 7-8 سال با پایه ترین دوست دوران هنرستانم ملاقات کردم.اولین روزی که رفتم هنرستان رو هیچ وقت یادم نمیره....فقط 4 نفر سر کلاس بودیم.من جلوهای کلاس بودم.امیر با حسین و غفار اگه اشتباه نکنم ته کلاس داشتن هفته نامه می خوندن،من که هیچکس رو نمی شناختم از طریق مجله با اونها آشنا شدم.عجب روزهایی بود.خداییش آخر آزادیو آرامش بود.اون دو سال واقعا فراموش نشدنیه.اونقدر شیطون بازی درآوردیم که هنوزم که بهشون فکر می کنم لذت می برم.خلاصه ... سال سوم امیر با بقیه رفتن دانشگاه و من و 2 تا از صمیمیترین دوستای دیگم امین و حامد به خاطر یه اشتباه شدیم پشت کنکوری.آخر اون سال آخرین باری بود که امیر رو دیدم.تنها خبر من از اون از اطرافیان بود...
اون به شهری رفت و ما هم...........تا اینکه من حسین رو چند بار دیدم(آخه با امیر همکار بود) و از طریق اون بالاخره انتظار به سر رسید و ما تونستیم چند هفته پیش با هم صحبت کنیم و در نهایت بامروز در نمایشگاه الکترونیک و... با هم ملاقات کردیم.
خلاصه اون بعد از تموم کردن کاردانی رفته بود توی نظام و الان ماشاءالله شده یک متخصص .از اون متخصصهای تک.اون الان ازدواج کرده بود و الان یه پسر کوچولو داشت.روزی که باهاش تلفنی صحبت کردم واقعا از ته قلب خوشحال شدم که یکی از بهترین دوستام واقعا موفق شده.امروز که رفتم نمایشگاه فقط توی غرفه ی اون بودم و به خاطر مشغله ی کاری نتونستم جاهای دیگرو ببینم.کار اون واقعا تک بود و انصافا کار هم کرده بود .من هم براش آرزوی موفقیت می کنم.امیدوارم که دیگه چنین اتفاقی بین منو بعضی دوستام نیفته.و البته امیدوارم 2 نفر دیگرو هم که خیلی وقته ندیدم ببینم.پیشنهاد می کنم قدر بهترین دوستاتون رو حتما بدونید شاید دیگر فرصتی برای لذت بردن زندگی در کنارآنها فراهم نشود.فعلا تا همینجا کافیه...تا بعد خوش باشید. یا حق.
کلمات کلیدی: