سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]
دست نوشته های عمومی من
 
شک یا یقین

سلام.عید همگیتون مبارک امیدوارم این عید برای تک تکتون واقعا یک عید به تمام معنا بوده باشه.برای این پست می خواستم از چند تا اتفاق جالب بنویسم که بدلیل رخ ندادن نسبی شون فعلا می مونن برای بعد.باید منو ببخشید توی این روز به این خوبی چنین مطلبی رو می نویسم،اما چیز دیگری به ذهنم نیومد. و اما مطلب این سری رو با یه روایت شروع می کنم.از امام صادق نقل کرده اند که پیامبری سخت بیمار شد و با خود گفت:به دنبال دوا و درمان نخواهم رفت تا آنکس که بیماری داده ،خود مرا شفا دهد.خداوند به او وحی کرد:تا نزد طبیب نروی ،شفا نخواهم داد.(به نقل از زهرالربیع)

چند مدت پیش یکی از دوستام قضیه ی یه دختری رو برام تعریف کرد که واقعا آدم رو به فکر فرو می برد.اون می گفت این دختر زمانی که به دنیا اومده مریضی قلبی سختی داشته که باید به نوعی عمل می شده،پدر دختره نذر می کنه که اگه خدا این دختر رو شفا بده مخارج عمل اونو تقدیم می کنه به امام رضا (ع)،حالا بعد از گذشت 14-15 سال اون دختر نه تنها بهبودی پیدا نکرده بلکه حالا خون تمام ریه ها و ... اش رو گرفته و همه ی دکترها گفتن دیگه کار از کار گذشته و نمی شه اونو عمل کرد و ...

آخه آدم چی بگه؟بعضی وقتها اونقدر از سنتی بودن افراطیه این جماعت بیزار می شم که آرزو می کنم ای کاش.........اما چه فایده؟من که خداییش توی این جور موارد بد قفل می کنم،اصلا فکرم برای حلاجی موضوع کار نمی کنه.نمی دونم اون دختره و اطرافیاش الان چی فکر می کنن؟نعوذوبالله از خدا و امامان توی ذهن ایشان چی می آید؟می دونید به نظر من اون دختر خیلی باید معتقد باشه تا خدای نکرده دچار سوء فکر در مورد خدا و اولیاش نشه.جالبیش اینه که این رفیق ما هم انگار (زبونم لال)شک کرده بود،حالا چه برسه به خود اون دختر.این مورد از اون مواردی بود که بد جوری برای مغز پغام می فرستاد.فعلا همین...یا حق.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/7/21:: 6:33 عصر     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها