سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مرا با عصمت تأیید فرما و زبانم را به حکمت بگشای . [امام زین العابدین علیه السلام ـ در دعای استغفار ـ]
دست نوشته های عمومی من
 
ماجراهای عوام پسند

سلام.امیدوارم شبهای قدر برای همتون مفید بوده باشه.این پست کمی غیر معموله اما خوندنش خالی از لطف نیست.

پرده ی اول :دیروز (روز شهادت حضرت علی(ع))با خونواده رفته بودیم دارالرحمه سر خاک مادبزرگم و.... مطابق روزهای شهادت اونجا تقریبا شلوغ بود. اما چند تا چیز خیلی جالب توجه بود.اول اینکه بساط دست فروشی  اونقدر زیاد بود که آدم فکر می کرد اومده 4 شنبه بازار.اغلب فروشنده ها هم کولی های دوره گردی بودن که متمدن شده بودن ،کارهای دستی خیلی قشنگ(؟؟؟) یا خرماهای بسیار مرغوب (؟؟؟) را بسته بندی کرده بودن و به ملت می فروختن،انواع پیراهن ،شلوار و هر چی که شما می خواستین اونجا بود....حالا که گفته دارالرحمه برای سرخاک رفتنه؟توی هزاره ی جدید دارالرحمه مرکز خرید هم می تونه باشه.            دومین نکته که برای هممون خیلی جالب بود روضه خونی یه نفر بود!اون یه نفر کسی نبود بجز آقای x که توی محله ی ما سمساری داره.این شخص اومده بود یک آمپلی خوب دست و پا کرده بود یه عبا هم انداخته بود روی شونه هاش ،حالا چنان فریادی می زد که کل دارالرحمه از ناله ی اون دگرگون می شد .یک پارچه ای رو هم پهن کرده بود که عوام چنان پولی براش می انداختن که انگار بدبخترین فرد روی زمینه.اسکناسهای 1000 ،500 و ... از دور توجه هر کسی رو جلب می کرد.دم رفتن ما هم فریاد می زد آی جماعت این 1000 تومانی ها هیچی نیست. حضرت رقیه(س)و ... دارن شما رو نگاه می کنند ... با حساب کتاب من تنها چند نفر اونجا خوب سود می کردن سر دستشون همون آقا بود و در رده های بعد گل فروش و شمع فروش و(میوه فروش پیری بود که به هر کسی یه قیمت می داد ،هنگام ورود ما کیالک  کیلو 500 ،هنگام خروج به ما گفت کیلو 600  و به یه پیرزن فروخته بود 700) و بقیه هم بیشتر پشه می پروندن.

پرده ی دوم:ظهر که می خواستیم به خونه ی آقا بزرگم بریم ساده ترین اعلامیه ی فوت عمرم رو دیدم .یه کاغذ A5 که حدود 4 خط روش نوشته شده بود .نه عکسی ،نه نام اقوامی ،نه ...،فقط در گذشت آقای ...،آدرس محل ختم .این کاغذ حتی کادر هم نداشت.این فرد کسی نبود جز آقای نظر. پیرمردی که به گفته ی داییم که به مجلس ختمش رفته بود هیچکس رو نداشت اما تنها می دونم که راحت از این دنیا رفته بود . عصر که از خونه ی آقا بزرگم برمی گشتیم دم در یه مسجدکه ختم یه نفر توش داشت برگزار می شد که شلوغ هم بود،دست افراد خارج شونده چیزی شبیه به کادو رو دیدیم.به بقیه گفتم جالبه ها میای مجلس ختم کادوی تولد می گیری.وقتی که جلو تر رفتیم پیرمردی رو دیدم با همون جعبه،اون جعبه چیزی نبود جز یک عدد موز +یک کیک +دیگه نمی دونم چی بود) که با طرز بسیار زیبایی بسته بندی شده بود.طلقی که این خوراکیها توی اون بودن بیشتر به جعبه ی عروسکهای مدرن شبیه بود.>>نتیجه گیری :تفاوت توی چجوری  مردن نیست توی چجوری برگزار کردن مجلس ختمه.

پرده سوم:شب که اومدیم خونه به یک نذری مواجه شدیم که از طرف یکی از اقوام توزیع شده بود.نمی دونم دیدید یا نه اغلب مردم تنها افطاری ،شام،ولیمه و ... می دهند.اما فکر نمی کنند که به چه کسانی باید اینها رو بدهند.این طیف حالا بنا به نذری که دارن معمولا هر سال یا توی دهه ی محرم یا شبهای رمضان یا برگشت از زیارت شام یا افطاری می دهند.تا اونجایی هم که من دیدم اولویت با اقوامه اون طرفه درجه های بعدی همسایه ها و دوستان و همکاران و... قرار دارند.خلاصه تو این جمع بخوربخور ،گیر تنها کسی که غذا نمی آید اون کسی است که در این امر واجبتر و مهمتر از بقیه است.یاد پپارسال افتادم که نزدیک خونمون یه خونواده نذری داشتن و در هنگام توزیع برای اینکه دانشجو ها نبینن خانمه با چادرش نذری رو مخفی می کرده.  اما .....>نتیجه گیری:مهم اینه که یه تعدادی این غذا رو بخورن اگه طبقه ای که می تونن خودشون غذا تهیه کنن  بخورن بهتره چون فردا برای چشم و هم چشمی و ریاکاری هم که شده چیزی برای گفتن داریم.بقیه  هم که حالا خدا بزرگه یه چیزی گیرشون می آد ،یه نفر هم می ره به اونها کمک می کنه.خانم وآقای y واجبترن.

آره ماجراهای بالا نمونه های جالبی بودن که دیروز به عینه خودم دیدم.قضاوت و تفکر بیشتر با خودتون .امیدوارم با دیدن این چیزها تلنگری هر چند کوچک به هممون بخوره.  


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/7/12:: 6:3 عصر     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها