سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، زندگی و درمان است . [امام علی علیه السلام]
دست نوشته های عمومی من
 
سالروز تولد وبلاگ و تغییرات جدید

سلام .

امروز اولین سالگرد افتتاح وبلاگه.این یکسال به نظرم بد نبود و در خیلی از مواقع حداقل آرامش بخش روح خودم . گر چه بعضی مواقع دیر به دیر آپ می شد اما برام مهم این بود که این کاری که شروع شده نباید نیمه کاره رها بشه.القصه برای سال جدید تصمیم گرفتم هم وبلاگ رو موضوع بندی کنم و هم یه تغییری به سر و روی وبلاگ بدم. موضوعات رو بر حسب چیزهایی که نوشتم و در آینده می خواهم بنویسم دسته بندی کردم،اگه شما دوست عزیز هم می بینید چیزی هست که من می تونم بنویسم و اینجا جاش خالیه لطفا بگید ،تا جایی که مقدور باشه و در توانم رو سر می گذارم.لینک هایی رو هم که می دونم اعضاشون فعال هستن و دست به قلمشون عالی اینجا می گذارم.خوب فعلا فکر کنم این برای شروع سال جدید وبلاگی کافیه. بریم سراغ یه مطلب جدید در سال وبلاگی  جدید در پست بعدی.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/11/22:: 10:59 صبح     |     () نظر
 
مرخصی و تجدید قوا

سلام بر همه و بر خودم.

حتما می گید این چه مدلشه دیگه (آدم به خودش هم سلام می ده!)

اگه اشتباه نکنم  ... بهمون می گفت توی خونه ی خالی هم که می خواهید  وارد شید سلام بدید(تفسیرش رو وقتی اطالاعاتم کاملتر شد اینجا میارم و ....)  

خوب دیگه امیدوارم که توی زمستون به این سردی دلهاتون مثل چله ی تابستون داغ و گرم باشه.حدود دو هفته ای میشه که می خواهم مطلبی بنویسم اما نمی دونستم از چی بنویسم.

هر چی سعی کردم که از خاطرات بنویسم دیدم چندان جالب از آب در نمی آید که بخوام مدام از زندگی روز مره ام بنویسم. فکر کنم همون هدف فلسفه ای خیلی باحالتر بود ،چون می شه در قالب اون از همه چی نوشت.اما فعلا برای این پست از روند گذران این روزها می نویسم.این روزها حدود 10 روزی می شه که در مرخصی هستم ،هم برای انجام برخی کارها و هم برای تجدید قوا و هم برای تصمیم گیری مناسبتر برای گذراندن بهتر این چند ماه مانده به خدمت.راستی برگه سبز(برگه ای که به آقایون اعلام می کنه که  کی باید تشریف ببرن خدمت ) هم به دست ما رسید،2 تیر ماه 1387 روز اعزام (البته اگه اتفاق خاصی نیفته) هستش .حدودا 4 ماه و اندی وقت دارم. این چند مدت دارم فکر می کنم که چه کارهایی می تونم انجام بدم که برای بعده هام مفید باشه.

این 10 روز بعد از مدت ها فرصت کردم و سری به کتابها زدم .کتابهایی که کلی وقت بود که داشتن توی بوفه خاک می خوردن.من سریعترین کتابی رو که توی زندگیم خوندم کتاب چه کسی پنیر مرا جابجا کرد بود  که وقتی از نمایشگاه تهران برگشتیم در عرض 1-2 ساعت خوندمش ،عالی بود. خلاصه این روزها  کتاب شازده کوچولو که زمانی چند فصلیش رو خونده بودم و دیگه بی خیالش شده بودم رو تموم کردم و چند کتاب دیگه که به موقع بصورت خلاصه نویسی اینجا میارمشون .

برای شروع دوباره ی آپ شدن های وبلاگ فکر کنم تا همین حد کافیه. فقط دعا کنید که تصمیماتی که  در این مدت می گیرم در زمان حال بهترین تصمیم ها باشد.

در آخر این جمله ی زیبا رو از فیلم مارمولک که الان در حین نوشتن این پست بازم دارم می بینمش  رو می نویسم.

به قول ... توی فیلم مارمولک: من می خواهم آنجایی باشم که خدا می خواهد.

تا بعد خوش و خرم و با صفا باشید . یا حق.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 86/11/16:: 11:11 عصر     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها