سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمتت گردد و عبرتی که مایه حفظ تو شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]
دست نوشته های عمومی من
 
دو اتفاق بد در یک هفته

سلام. ببخشید که این هفته کمی دیر اومدم.
و اما اتفاقات بد! شنبه ی  این هفته وقتی رفتم پاساژ دیدم درب اصلی بسته است و مجبور شدم از درب دوم داخل پاساژ شم.وقتی با شاگرد کوچیکمون احوالپرسی کردم اون گفت شیشه های شرکت کنار دستیه ما رو که چند روزیه تازه اومدن شکستن!من خیلی عادی رفتم درب رو باز کنم دیدم مثل اینکه موضوع فراتر از این حرفهاست،بیچاره کارمند اون شرکت هاج و واج مونده بود ،گفتم چی شده گفت دزد چند تا لپ تاپ پشت ویترین رو برده! این رو که گفت مغزم سوت کشید.کلید رو داشتم  می انداختم درب رو باز کنم توی دلم گفتم بیچاره ها نیومده اینقدر ضرر کردن،داشتم درب رو باز می کردم دیدم یه چیزی پشت دره که باعث میشه درب خوب باز نشه کمی که سعی کردم و درب بازشد دیدم پام رفت روی خرده شیشه ! به بالای سرم نگاه کردم دیدم ای وای شیشه ی بالای درب رو شکوندن.برگشتم سمت راستم توی ویترین رو دیدم دیدم هیچی توی ویترین نیست .اول جا خوردم ،بعد گفتم شاید بچه ها خودشون آخر شب 5 شنبه ویترین رو  خالی کردن ، داخل رفتم دیدم نه بابا مثل اینکه اثری از هیچ کدوم از لپ تاپ ها نیست ، با مهدی اومدم بیرون دیدم شیشه ی بالای یکی از شرکت های دیگه رو هم شکستن.یک وضعیتی بودا!!!!!!!!!!!!! رفتم طبقه ی بالا دیدم به به ویترین یه شرکت دیگه رو هم کاملا شکستن.خلاصه چشمتون روز بد نبینه آقای سارق(که تا الان شک رو ی نگهبان بیگانه ی پاساژ هست) 4 تا از شرکتهای پاشاژ رو کاملا خالی از لپ تاپ کرده !  توی این چند روز هم که همه به دنبال سارق و مدیر پاساژ و مسئولین اونجا هستن که چه جوری به یه آدمی که نه کارت داره نه ضامن داره و نه عکسی داره و نه  ........ این همه سرمایه رو سپردن؟؟؟؟
و اما اتفاق بد دوم.
شب که اومدم خونه پسر خاله جان پیغام دادن که توی مجلس آقای انجوی (کانون رهپویان وصال) بمب گذاشتن.پیغوم دادم که بابا بیخیال...شایعه درست نکن.دیدم که نه مثل اینکه موضوع جدیه!زنگ که زدم اون همونجا بود ،صدای آمبولانسها به راحتی شنیده می شد،می گفت اونقدر وضع بد هستش که نگو!قطع کردم سریع زنگ زدم به سجاد که مدام برای جلسات اونجا می رفت،اولش که پیر شده بر نمی داشت ، گفتم خدای نکرده شاید طوریش شده،بالاخره بر داشت (خدا رو شکر)...حالش خیلی خوب نبود،اونجور که تعریف می کرد بمب ( به احتمال قوی) رو آخر مجلس گذاشته بودن و اوضاع خیلی بد بوده اونجا.امیدواریم که علت واقعی این حادثه سریعتر روشن بشه و به قولی حقیقت فدای مصلحت نشه.
فعلا میرم و امیدوارم با خبرهای خوب برگردم.تا بعد یا حق.

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط mr good 87/1/29:: 11:9 عصر     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها